معنی حم
لغت نامه دهخدا
حم. [ح َ] (ع اِ) حما. حمو. خویشاوند شوی و زوجه چون پدر و برادر و غیره. (از منتهی الارب). خسر. رجوع به حما و حمو شود.
حم. [ح َم م] (ع مص) گرم کردن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). || تافتن تنور را به آتش. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || آب کردن. (اقرب الموارد):حم شحمه، گداختن پیه را. (منتهی الارب). || مقدر کردن خداوند. (اقرب الموارد). قضا کردن و حکم نمودن خداوند. || قضا کرده شدن. (منتهی الارب). || حم ارتحال بعیر؛ شتابانیدن شتر را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || حم امر؛ در اندوه انداختن کار کسی را. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد). || تب کردن. و این بطور مجهول استعمال شود یا گفته شود: حَمَّت ُ حمی. (منتهی الارب). || قصد کردن. (منتهی الارب). || (ع اِ) دنبه و پیه گداخته یا بقیه ٔ پیه گداخته. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). حمه یکی آن. (از منتهی الارب). || قصد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ماله حم و لاسم و بضم هر دو نیز آید، یعنی نیست او را خیر که مردم قصد وی کنند یا نه اندک دارد و نه بسیار. (از منتهی الارب). مالی عنه حم و لا رم، بفتح و بضم، نیست مرا از آن چاره ای. || ج ِ حَمّاء. دبرها. (منتهی الارب). رجوع به حماء شود.
حم. [ح ُم م] (ع اِ) بهین شتر. (منتهی الارب). کریمه از شتران. (اقرب الموارد). ج، حمائم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || حم الشی، معظم آن. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد). || حم الظهیره؛ شدت گرمای نیم روزه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
حم. [حا میم] (ع اِ) حامیم رمزی است که در ابتدای سوره های هفتگانه ٔ قرآن به کار رفته و در آن افتتاح به حم شده است. ذوات حامیم، جمع است و نگویند حوامیم اما در بعض اشعار آمده و آن اسم اعظم الهی است یا قسم و سوگند است یا حروف مقطعه ای از لفظ الرحمن است. (اقرب الموارد) (منتهی الارب).
حل جدول
عربی به فارسی
درحال توقف پر زدن، پلکیدن، شناور و آویزان بودن، در تردید بودن، منتظر شدن، شان، خودشان، مال ایشان، مال آنها، ایشان را، به ایشان، به آنها، آنها، ایشان، آنان.
آیه های قرآن
فرهنگ فارسی هوشیار
گرم کردن
فرهنگ فارسی آزاد
حُمَّ، (صیغهء مجهول از حَمَّ، یَحُمُّ، حَمّ) انجام یافتن، مُقَدَّر شدن، نزدیک شدن،
معادل ابجد
48