معنی حکاکی
لغت نامه دهخدا
حکاکی. [ح َک ْ کا] (حامص) شغل حکاک. سوده گری. مهره سائی. نگین سائی. مهرکنی. || (اِ) دکان حکاک.
فرهنگ معین
(~.) [ع - فا.] (حامص.) حک کردن.
حل جدول
حک کردن،کندهکاری
مترادف و متضاد زبان فارسی
کندهکاری، مهرسازی، نگینسازی
فارسی به انگلیسی
Engraving, Etching
فارسی به عربی
حفر، قطع
فرهنگ فارسی هوشیار
کنده کاری عمل وشغل حکاک، (اسم) دکان حکاک.
فارسی به آلمانی
Schnitzerei (f), Schnitzwerk (n)
معادل ابجد
59