معنی حیف
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
ظلم، جور، افسوس، دریغ.، ~ِ نان نوعی توهین درباره کسی که آن قدر نالایق است که لیاقت نان خوردن هم ندارد. [خوانش: (حِ) [ع.] (اِمص.)]
فرهنگ عمید
[عامیانه] در هنگام تٲسف و افسوس بر از دست دادن چیزی گفته میشود،
(اسم) [عامیانه] موجب پشیمانی،
٣. (اسم مصدر) [قدیمی] ستم کردن، ظلم کردن، ظلم، جور، ستم،
حل جدول
دریغ و افسوس
فرهنگ واژههای فارسی سره
افسوس
مترادف و متضاد زبان فارسی
آه، افسوس، دریغ، جور، ستم، ظلم،
(متضاد) داد، انتقام
فارسی به انگلیسی
Alas, Shame
فارسی به ترکی
yazık
فرهنگ فارسی هوشیار
دریغ، افسوس جور و ستم کردن بر کسی جور و ستم کردن بر کسی
فرهنگ فارسی آزاد
حَیْف، ظلم، بیداد، ستم (در فارسی بیشتر افسوس و دریغ)، (جمع: حُیُوف)،
حَیْف، (حافَ، یَحِیْفُ) در حق کسی ظلم کردن،
فارسی به ایتالیایی
peccato
معادل ابجد
98