معنی خا
لغت نامه دهخدا
خا. (نف مرخم) خای. نعت فاعلی از خائیدن. خاینده، آنکه چیزی را بخاید: شکرخا. انگشت خا. رجوع به خائیدن شود. || (اِ) گوی را گویند که آبهای کثیف چون آب مطبخ و زیرآب حمام بدانجا رود. (برهان) (آنندراج) (جهانگیری). پارگین. (ناظم الاطباء).
فرهنگ معین
(ص فا.) در ترکیب به معنی «خاینده » آید، آن که چیزی را بخاید: انگشت خا، شکرخا.
فرهنگ عمید
نام حرف «خ»،
حل جدول
گویش مازندرانی
حرف تصدیق به معنی خوب بله، خوب، درست
معادل ابجد
601