معنی خا

فرهنگ معین

خا

(ص فا.) در ترکیب به معنی «خاینده » آید، آن که چیزی را بخاید: انگشت خا، شکرخا.


آهن خا

کسی که آهن را با دندان نرم کند، کنایه از: اسب سرکش و پرزور. [خوانش: (ی) (هَ) (ص مر.)]


علک خا

کسی که علک می جَوَد، کنایه از: بیهوده گو. [خوانش: (~.) [ع - فا.] (ص فا.)]

لغت نامه دهخدا

خا

خا. (نف مرخم) خای. نعت فاعلی از خائیدن. خاینده، آنکه چیزی را بخاید: شکرخا. انگشت خا. رجوع به خائیدن شود. || (اِ) گوی را گویند که آبهای کثیف چون آب مطبخ و زیرآب حمام بدانجا رود. (برهان) (آنندراج) (جهانگیری). پارگین. (ناظم الاطباء).


پرآن خا

پرآن خا. [پ ِ] (اِخ) قسمتی از معبد نیث بود وپس از خرابی آن داریوش بزرگ فرمان داده بود که آنراعمارت کنند. رجوع به ایران باستان ج 1 ص 568 شود.


میرزامحمدمهدی خا...

میرزامحمدمهدی خان. [م ُ ح َم ْ م َ م َ] (اِخ) (دکتر...) از رجال بزرگ دولتی و رئیس الحکمای ایرانی آذربایجانی تبریزی، ساکن قاهره، پسر محمدتقی بن محمدجعفر ملقب به امیر، منشی مجله ٔ «حکمت » به فارسی بود.کتاب «مفتاح باب الابواب » را در باب فرقه ٔ «بابیه » و «بهائیه » نوشت و در سال 1321 هَ. ق. در قاهره آن رابپایان برد. (از معجم المطبوعات چ مصر ج 2 ص 1827).

حل جدول

خا

کتف وشانه

کتف و شانه

گویش مازندرانی

خا

حرف تصدیق به معنی خوب بله، خوب، درست


قرض خا

طلب کار – بستانکار

فرهنگ عمید

خا

نام حرف «خ»،


هرزه خا

یاوه‌گو، بیهوده‌گو،


آهن خا

آن‌که آهن را به دندان نرم کند،
[مجاز] اسب سرکش و پرزور،

فرهنگ فارسی هوشیار

آهن خا

(اسم صفت) آنکه آهن بدندان نرم کند، اسب سر شخ پر زور.


خا ء

حرف نهم از الفبای فارسی و حرف هفتم از الفبای عربی.

معادل ابجد

خا

601

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری