معنی خاصیت دیگر گیاه ترشک

حل جدول

خاصیت دیگر گیاه ترشک

تصفیه‌کننده خون

تصفیه کننده خون


ترشک

تره خراسانى


از خواص گیاه ترشک

تقویت‌کننده کبد

تقویت کننده کبد

خواص گیاهان دارویی

ترشک

گیاه ترشک منبع ویتامین C است. بنابراین کسانی که کمبود ویتامین C دارند این گیاه می تواند برای آنها منبع ویتامین C باشد. علاوه بر آن، این گیاه دارای آهن و فسفر کافی نیز می باشد.
همچنین این گیاه داروی اشتها آور و تصفیه کننده و هضم کننده بسیار خوبی می باشد و به خاطر خاصیت تصفیه کنندگی اش برای کسانی که دارای جوشهای موضعی و پوستی هستند بسیار مفید خواهد بود.این دارو به خاطر داشتن اسید اکسولید نباید زیاد و بطور مداوم مورد مصرف قرار گیرد، زیرا برای مثانه و کلیه می تواند مضر باشد. برای استفاده موضعی از این دارو اگر برگ یا دانه ی له شده، پخته شده یا جوشانده آن روی دملها گذاشته شود به راحتی درمان می گردد.

لغت نامه دهخدا

ترشک

ترشک. [ت ُ ش َ] (اِ) پرنده ای سبزرنگ. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || برگ گیاهی است ترش مزه. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). و آنرا ترش گیاه نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). گیاهی که بتازی حماض گویند. (ناظم الاطباء). قسمی سبزی صحرایی بهاره ٔ خوردنی با طعمی نزدیک به ترش که در آشها کنند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ترشه (از ترش)، طبری تِرْشَه. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). ترشک، رومکس، از انواع تیره ٔ ترشکها که بحالت خودرو در نقاط مرطوب بسیار دیده میشود وبرگهای آن دارای اکسالات دو کلسیم زیاد است. انواع دیگر تیره ٔ ترشکها عبارتند از گندم سیاه و ریوند. و رجوع به گیاه شناسی گل گلاب ص 272 و 273 شود:
بسا حاجی که خود را زاشتر انداخت
که تلخک را ز ترشک بازنشناخت.
نظامی.

ترشک. [ت ُ ش َ] (اِخ) دهی است از دهستان کوهپایه ٔ بخش نوبران که در شهرستان ساوه و 32هزارگزی شمال خاوری نوبران و 18هزارگزی راه عمومی قرار دارد. کوهستانی و سردسیر است و 237 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه سار و محصول آنجا غلات و بنشن و بادام و شغل اهالی زراعت و گله داری و بافتن قالیچه و جاجیم است.راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).

ترشک. [ت ُ ش َ] (اِخ) دهی است از دهستان سوسن که در بخش ایزه ٔ شهرستان اهواز و در 42هزارگزی شمال خاوری ایزه قرار دارد. کوهستانی و گرمسیر است و 240 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است.راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


خاصیت

خاصیت. [ی َ / صی ی َ / خاص ْ صی ی َ] (ع اِ) طبیعت و خو با لفظ داشتن و گرفتن و بردن و بریدن مستعمل و سوم در لفظ خاژه بیاید. (آنندراج) (غیاث اللغات). ج، خاصیات، خواص:
چو جهانی بخاصیت تو و وصل تو عاریت
نزند لاف عافیت دل کس در بلای تو.
خاقانی.
خاصیت هندوان دارد هنگام خفت
عادت خوارزمیان گاه شراب و طعام.
لامعی.
بدوزد از عدم عنقا بناوک
ببرد خاصیت ز اشیا بخنجر.
انوری (از آنندراج).
قیمت شکر از نی است که آن خود خاصیت وی. (گلستان سعدی).
گر انگشت سلیمانی نباشد
چه خاصیت دهد نقش نگینی.
حافظ.
مرد سرکش ز هنرها عاریست
پشت خم خاصیت پر باریست.
جامی.
تأثیر عشق خاصیت سنگ سرمه دار.
میر فغفور لاهیجانی (از آنندراج).
و گاه در فارسی نیز مانند عربی با تشدید یا بکار رفته است:
شرح خاصیت آن کان به خراسان یابم.
خاقانی.
ولی هر چه باشد ز مثقال کم
ز خاصیت افتد اگر صد بهم.
نظامی.
نی بوریا را بلندی نکوست
که خاصیت نیشکر خود در اوست.
سعدی (بوستان).
قلم خاصیتی دارد که سر تا سینه بشکافد
اگر بازش بفرمائی به فرق سر دوان آید.
سعدی.
از بد که بد آید طمع نیک مدارید
خاصیت کافور مجوئید ز پلپل.
سلمان ساوجی.
دیدنش از دور ناخن میزند داغ مرا
زخم دل خاصیت مشک از سوادش میبرد.
شوکت (از آنندراج).
مزلف چون شود دلبر بدولت میرسد عاشق
خط مشکین او خاصیت بال هما دارد.
علی جان بیک موجی (از آنندراج).
|| هنر. (مهذب الاسماء). || در اصطلاح طب قدیم: مقابل وضع طبیعی و عمل طبیعی و حالت طبیعی است و آن وضعی است که یک شی ٔ دارد بدون آنکه بر او امر دیگری عارض شود. وقتی اطباء گویندبخاصیت سود دارد، مقصودشان چیزی نزدیک تجربه است یعنی با موازین علمی قدیم از خشکی و تری و گرمی و سردی مربوط نباشد، چیزی که مجهول السبب بود آن را خاصیت نام کردند چون ربودن سنگ مقناطیس آهن را و منفعت آویختن عودالصلیب برگردن مصروع را (از یواقیت العلوم): و حجریشب را بر معده ٔ او آویخته دارند بخاصیت سود دارد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). خواجه ابوعلی سینارحمهالﷲ علیه می گوید مگر این چیزها بخاصیت سود دارداز بهر آنکه تحلیل کند و قیاس آن است که چیزهای سردو نرم باید داد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی).
- بالخاصیه بالخاصیه که صاحبان علم ادویه گویند مقابل بالطبیعه است:. مثلا دوائی که برای محرورین نافع است گویند این نفع بالخاصیه است لابالطبیعه. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). و چلغوزه با عسل بالخاصیه سود دارد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی).

فرهنگ فارسی هوشیار

ترشک

(اسم) گیاهی از تیره هفت بند که پایاست بارتفاع 30 سانتیمتر تا یک متر میرسد. ریشه اش ضخیم و ساقه اش راست و بی کرک است. این گیاه وحشی در چمنزارها و کشت زارها و کنار رودها میروید بقله حامضه حبق خراسانی.

فرهنگ عمید

ترشک

گیاهی شبیه شبدر، با سه یا چهار برگچه و گل‌های سرخ یا زردرنگ،
‹ترشه› گیاهی صحرایی با برگ‌های درشت شبیه برگ چغندر که طعم ترش دارد و آن را مانند سبزی در آش و بعضی غذاهای دیگر می‌ریزند،


ساق ترشک

ترشک

گویش مازندرانی

ترشک

خورشتی از کدو، علفی ریز برگ با شاخه های زیاد که به طور معمول...

فرهنگ معین

ترشک

(تُ شَ) (اِ.) گیاهی مانند شبدر با گل های زرد یا سرخ.

معادل ابجد

خاصیت دیگر گیاه ترشک

2291

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری