معنی خاطی
لغت نامه دهخدا
خاطی. (ع ص) خاطی ٔ. کسی که به اراده ٔ خود خطا کند و مخطی کسی که اراده ٔ صواب کند و بی قصد خطا از او ظاهر گردد. (غیاث اللغات). گناهکار. (مهذب الاسماء). آنکه بعمد ناراست خواهد. (اقرب الموارد) (تاج العروس). خطاکننده. مقابل مصیب:
گر خطا گوید ورا خاطی مگو.
مولوی (مثنوی).
ج، خَطَاءَه، خاطئون، خاطئین: انا کنا خاطئین. (قرآن 97/12). لایأکله الا الخاطئون. (37/69). || سهم خاطی، تیر که به نشانه نرسد. ج، خواطی. مثل: «مع الخواطی ٔ سهم صائب »؛ یعنی از شخص خطاکننده صواب سرمیزند. (اقرب الموارد).
فرهنگ معین
[ع. خاطی ء] (اِفا.) خطاکننده، خطاکار.
فرهنگ عمید
خطاکننده، خطاکار، گناهکار،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
بزهکار، خطاکار، خلافکار، گناهکار، گنهکار، متخلف، مجرم، مقصر،
(متضاد) درستکار، صالح، مصیب
فارسی به انگلیسی
Offender, Transgressor, Wrongdoer
فارسی به عربی
متجاوز
عربی به فارسی
نادرست , پراز غلط , غلط , اشتباه , مغلوظ , نا درست , ناراست , غیر دقیق , غلط دار , تصحیح نشده , معیوب , ناقص , ناجور , ناسالم , ناخوش , ناصحیح , خطا , تقصیر و جرم غلط , غیر منصفانه رفتار کردن , بی احترامی کردن به , سهو
فرهنگ فارسی هوشیار
کسی که به اراده خود خطا کند و مخطی کسی که اداره صواب کند و بی قصد خطا از او ظاهر گردد
معادل ابجد
620