معنی خجول
لغت نامه دهخدا
خجول. [خ َ] (از ع، ص) شرمگین. شرمگن. شرمسار. آنکه بسیار شرم آورد. شرمناک.
فرهنگ معین
(خَ) [ع.] (ص.) شرمگین، شرمنده.
حل جدول
شرمگین، شرمنده، شرمسار، کمرو، خجالتی
فرهنگ واژههای فارسی سره
شرمسار
کلمات بیگانه به فارسی
شرمسار
مترادف و متضاد زبان فارسی
خجالتی، شرمرو، کمرو، محجوب،
(متضاد) پررو، گستاخ
فارسی به انگلیسی
Backward, Blusher, Coy, Retiring, Sheepish
فارسی به ترکی
utangaç
عربی به فارسی
خجالتی , کمرو , رموک , ترسو , مواظب , ازمایش , پرتاب , رم کردن , پرت کردن , ازجا پریدن , محجوب
فرهنگ فارسی هوشیار
در تازی خجلان: شوره ور چکسا شرمین (صفت) شرمگین شرم زده شرمسار.
معادل ابجد
639