معنی خرابه
لغت نامه دهخدا
خرابه. [خ ُ ب َ / ب ِ] (اِ) آبی که از استخر و تالاب تراوش کند. || جویی که از استخر بجهت زراعت کنند. || نام بیخی است. (از ناظم الاطباء).
خرابه. [خ ِرْ را ب َ] (ع اِ) طرف بینی. (از منتهی الارب).
خرابه. [خ َرْ را ب َ] (ع اِ) مغاکچه ٔ سرین. (از منتهی الارب). || سوراخ سوزن. (از ناظم الاطباء). || ج ِ، خارب. (منتهی الارب).
خرابه. [خ َ ب َ / ب ِ] (اِ) ویرانه. جای آباد که ویران شده باشد. (از ناظم الاطباء):
از مدرسه برنخاست یک اهل دلی
ویران شود این خرابه دارالجهل است.
(منسوب به خیام).
ز بی حرزی در آن خاک خرابه
مسلمان پخته کافر خورده تابه.
نظامی.
گر اهل معرفتی دل در آخرت بندی
نه در خرابه دنیا که محنت آباد است.
سعدی.
کیمیاگر ز غصه مرده و رنج
ابله اندر خرابه یافته گنج.
سعدی.
رخت خود در خرابه ای بردم
زآن دل افسردگان بیفسردم
نسختم را در اوج نبود
وز خرابی بر اوخراج نبود.
اوحدی مراغه ای.
|| آثار و نشانه هایی که علامت آبادانی جایی بوده است. (ناظم الاطباء). || ملک غنیم. (ناظم الاطباء) (آنندراج).
خرابه. [خ َ ب ِ] (اِخ) دهی است از دهستان لاهیجان بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد. واقع در 46هزارگزی باختر مهاباد و 11هزارگزی خاور شوسه ٔ بانه به نقده. این ناحیه کوهستانی سردسیر ولی سالم و دارای 103 تن سکنه است که کردی زبانند. دهکده ٔ مزبور از رودخانه ٔ آواجیر مشروب میشود و محصولاتش: غلات، توتون، حبوبات است. اهالی بکشاورزی و گله داری گذران میکنند و از صنایع دستی زنان جاجیم می بافند. این ده راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
خرابه. [خ َ ب ِ] (اِخ) دهی است ازدهستان برادوست بخش سومای شهرستان ارومیه. واقع در 24500گزی جنوب خاوری هشتیان و 13هزارگزی شمال ارابه رو نازلو به سرو. خرابه ناحیه ای است واقع در دره و سردسیر و دارای 153 تن سکنه که کردی زبانند. آب آن از چشمه و محصولاتش: غلات و توتون می باشد و اهالی آن بکشاورزی و گله داری گذران میکنند و از صنایع دستی جاجیم می بافند. این دهکده راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
خرابه. [خ َ ب ِ] (اِخ) دهی است از بخش بستان شهرستان دشت میشان. واقع در هشت هزارگزی باختری بستان و سه هزارگزی جنوب راه اتومبیل رو بستان به نکه. خراب ناحیه ای است واقع در دشت که گرمسیر و دارای 1500 تن سکنه عربی زبانست. دهکده ٔ مزبور از رودخانه ٔ کرخه و نهر هوفل مشروب میشود و محصولاتش: غلات، برنج و لبنیات می باشد. اهالی بکشاورزی و صید ماهی و طیورو گله داری گذران می کنند و از صنایع دستی حصیر می بافند. این ده یک دبستان دارد و ساکنین آن از طایفه ٔ عشایر سواعد هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
خرابه. [خ َ ب َ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان ده سرد بخش بافت شهرستان سیرجان. واقع در هشتادوسه هزارگزی جنوب بافت سر راه فرعی بافت به دولت آباد. این ده دارای هشت تن سکنه می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
فرهنگ معین
(خَ بِ) [ع. خرابه] (اِ.) ویرانه، ویرانه به جا مانده از آبادی.
فرهنگ عمید
جای ویران، ویرانه،
حل جدول
ویرانه، مخروبه، بیغوله
فرهنگ واژههای فارسی سره
ویرانه
کلمات بیگانه به فارسی
ویرانه
مترادف و متضاد زبان فارسی
بیغوله، مخروبه، ویرانها، ویرانه،
(متضاد) معمور، آباد، آثار، نشانه
فارسی به انگلیسی
Desolation, Dilapidated, Godforsaken, Wreckage, Ruins
فارسی به ترکی
harabe
فارسی به عربی
خراب
تعبیر خواب
اگر در خواب ببینید که خانه شما خراب است مالتان از دست می رود ولی اگر ببینید که در خانه ای خراب یا خرابه ای راه می روید که به شما تعلق ندارد به انحراف کشیده می شوید و به اعمال ناصواب دست می زنید. مثلا رشوه می گیرید، دروغ می گویید، یا برای پیش بردن کارهایتان به فریب و نیرنگ متوسل می شوید. اگر از خرابه در خواب بیرون بیایید بهتر از این است که وارد خرابه شوید. اگر در خرابه سگی دیدید و شما نیز در همان خرابه بودید دوستی وفادار به شما زیان می رساند و شما را به گمراهی می کشاند. اگر در خواب دیدید که در خرابه ای هستید و آنجا گربه ای هم هست زنی باعث فساد و تباهی شما می شود. اگر در خانه آباد و سالم و مرتب به دنبال گربه به درون خرابه دویدید کار شما خراب می شود و مال خود را برای زن یا به وسوسه او تباه می کنید. اگر در خواب دیدید که جایی را به دست خود خراب می کنید مال و آبروی خود را تواما از دست می دهید و اگر دیدید خرابی را آباد می کنید تعبیر خلاف این است. اگر دیواری را خراب کردید به دوستی لطمه می زنید که حامی و پشتیبان شماست و اگر اتاقی را خراب کردید به خانواده خود زیان می رسانید. اگر پله ها را خراب دیدید و شما بالای پلکان بودید احتمال سقوط شما هست و اگر پله ها خراب بود و شما خود را پایین پله ها یافتید راه تعالی شما مسدود است و خواب شما می گوید نمی توانید ترقی کنید. -
گویش مازندرانی
جنگل و زمین غیرآباد، خراب است
فرهنگ فارسی هوشیار
ویرانه
فارسی به ایتالیایی
macerie
معادل ابجد
808