معنی خرید و فروش
لغت نامه دهخدا
خرید و فروش. [خ َ دُ ف ُ] (ترکیب عطفی، اِمص مرکب) مبایعه. سودا. معامله. تجارت. داد و ستد. بیع و شری. بده و بستان. سودا. (یادداشت بخط مؤلف):
مکدر مشو می ز زر بهتر است
خرید و فروشت بهم درخور است.
ملافوقی یزدی (از آنندراج).
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
بیع، شرا، داد و ستد، سوداگری، معامله
فارسی به انگلیسی
Market, Speculation, Traffic
فارسی به ترکی
alımsatım
تعبیر خواب
رید و فروش کردن درخواب بد است. اگر بیند کسی او را بفروخت، دلیل که کارش شوریده شود. - محمد بن سیرین
خرید و فروش، دلیل بود که به قدر و قیمت کار چیزی یابد. - ابراهیم بن عبدالله کرمانی
واژه پیشنهادی
مبایعه
معادل ابجد
1406