معنی خطور
لغت نامه دهخدا
خطور. [خ ُ] (ع مص) گذشتن اندیشه به دل. فرا دل آمدن اندیشه. گذشتن بر دل. (یادداشت بخط مؤلف). || نازک آمدن اندیشه. (زوزنی). || ترسیدن. (یادداشت بخط مؤلف).
فرهنگ معین
(خُ) [ع.] (مص ل.) به دل گذشتن، به خاطر آمدن.
فرهنگ عمید
گذشتن اندیشهای به ذهن یا به یاد آمدن امری پس از فراموشی،
حل جدول
فارسی به عربی
حدوث، مزار
فرهنگ فارسی هوشیار
دلگذر آن چه به دل گذرد، یاد کرد (مصدر) بیاد آمدن بدل گذشتن بخاطر آمدن.
فرهنگ فارسی آزاد
خُطُوْر، (خَطَرَ، یَخْطُرُ و یَخْطِرُ) بذهن رسیدن، به فکر آمدن، بقلب گذشتن، پیش آمدن و وقوع حوادث،
معادل ابجد
815