معنی خفگی

لغت نامه دهخدا

خفگی

خفگی. [خ َ ف َ / ف ِ] (حامص) حالت فشردگی گلو و حبسی و تنگی نفس. (ناظم الاطباء). خبگی. خپگی. گلوگرفتگی. (یادداشت بخط مؤلف). || اضطراب. || کم هوائی جایی. || آزردگی خاطر. (ناظم الاطباء).

فرهنگ عمید

خفگی

حالتی که به‌واسطۀ کمی اکسیژن در هوا، تغییر درجۀ فشار هوا، استنشاق گازهای سمی، و مانند آن و درنتیجه سخت شدن تنفس دست می‌دهد و گاه سبب مرگ می‌شود،

حل جدول

خفگی

اختناق

مترادف و متضاد زبان فارسی

خفگی

احتقان، تنگی‌نفس، نفس‌تنگی، اختناق، خفقان

فارسی به انگلیسی

خفگی‌

Choke, Suffocation

فارسی به عربی

خفگی

اختناق

تعبیر خواب

خفگی

تعبیر خواب خفگی اگر در خواب احساس خفگی کنید، نشانه آن است که در مقابل فرد مورد علاقه خود احساس شرمساری خواهید کرد. -

فرهنگ فارسی هوشیار

خفگی

حالت فشردگی گلو و حبسی و تنگی نفس

معادل ابجد

خفگی

710

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری