معنی خلاص شدن

لغت نامه دهخدا

خلاص شدن

خلاص شدن. [خ ِ / خ َ ش ُ دَ] (مص مرکب) رهایی پیدا کردن. رستگاری پیدا کردن. نجات یافتن. رهایی یافتن. رستن. رهیدن. جستن از. (یادداشت بخط مؤلف):
سعدی درین کمند بدیوانگی فتاد
گر دیگرش خلاص شود زیرکی شود.
سعدی.

حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

خلاص شدن

خلاصی‌یافتن، نجات یافتن، رها شدن، آزاد شدن، فراغت‌یافتن، آسوده شدن

فارسی به انگلیسی

واژه پیشنهادی

خلاص شدن

رهیدن

رخته

معادل ابجد

خلاص شدن

1075

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری