معنی خواهش کردن
لغت نامه دهخدا
خواهش کردن. [خوا / خا هَِ ک َ دَ] (مص مرکب) طلب کردن. تقاضا کردن. درخواست کردن. التماس کردن. تمنی کردن. (یادداشت بخط مؤلف): و از او خواهش می کنند هرکه در آسمانها و زمینهاست. (تاریخ بیهقی).
بعذرآوری خواهش امروز کن
که فردا نماند مجال سخُن.
سعدی (بوستان).
|| شفاعت کردن. (یادداشت بخطمؤلف). || مسألت کردن. || میل کردن. رغبت کردن. || آرزو کردن. (یادداشت بخط مؤلف).
حل جدول
رو انداختن
مترادف و متضاد زبان فارسی
تقاضا کردن، استدعا کردن، تمنا کردن، مستدعی بودن، خواهشمند بودن، درخواست کردن
فارسی به انگلیسی
Ask, Pray, Request
فارسی به ترکی
rica etmek
فارسی به عربی
اسال
فارسی به آلمانی
Auffordern, Bitten, Fragen, Verlangen
واژه پیشنهادی
آرزو خواستن
معادل ابجد
1186