معنی خودستایی

لغت نامه دهخدا

خودستایی

خودستایی. [خوَدْ / خُدْ س ِ] (حامص مرکب) مداحی و تحسین از خویشتن. تفاخر بیهوده و عبث از خویشتن. (ناظم الاطباء):
تاریکی جهل خودستایی است
لااعلم عین روشنایی است.
(تحفهالعراقین).
خودستایی نیست رسم مردم صاحب کمال
آب لب بست از صدا چون گوهر یکدانه شد.
ناصرعلی (از آنندراج).

فرهنگ عمید

خودستایی

خود را ستودن، خوبی‌های خود را برشمردن،

حل جدول

خودستایی

ادعا

لاف

خودبینی، لاف، رجز، رجزخوانی

خودبینی، رجزخوانی، غرور، لاف

رجز خوانی

منم منم

رجزخوانی

مترادف و متضاد زبان فارسی

خودستایی

خودبینی، رجز، رجزخوانی، غرور، کبر، لاف،
(متضاد) تواضع، فروتنی، غیرستایی

فارسی به انگلیسی

خودستایی‌

Boast, Egotism, Rodomontade, Selfcongratulation

معادل ابجد

خودستایی

1091

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری