معنی خودکامگی

لغت نامه دهخدا

خودکامگی

خودکامگی. [خوَدْ / خُدْ م َ / م ِ] (حامص مرکب) جباری. استبداد. خودسری. کله شقی. یکدندگی:
جهان کام و ناکام خواهی سپرد
بخودکامگی پی چه باید فشرد؟
نظامی.

فرهنگ معین

خودکامگی

خودسری، هوی پرستی،

حل جدول

خودکامگی

استبداد

مترادف و متضاد زبان فارسی

خودکامگی

استبداد، خودرایی، خودسری، دیکتاتوری

فارسی به انگلیسی

خودکامگی‌

Absolutism, Autocracy, Despotism, Self-Indulgence, Tyranny

فارسی به عربی

خودکامگی

أَثَرَه (إثْرَه)، احْتکارُ القَرار

واژه پیشنهادی

خودکامگی

اتوکراسی

کله شقی، تمامیت خواهی، یکه سالاری

معادل ابجد

خودکامگی

701

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری