معنی دارچینی
لغت نامه دهخدا
دارچینی. (اِ مرکب) دارچین:
بخود پیچید فلفل از سواد خال هندویت
قلم شد دارچینی ازحدیث تندی خویت.
تأثیر.
رجوع به دارچین شود.
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) درختی است: کوچک از تیره غاریها جزو رده دولپه ییهای جدا گلبرگ که ارتفاعش بین 5 تا 7 متر و همیشه سبز است. برگهایش متقابل و دائمی و بیضوی و نوک تیز و چرمی و کامل و بی کرک و صاف و شفاف است. گلهای منظم و سفید مایل به زرد دارد و در هندوستان و چین میروید. دارچین قرفه.
معادل ابجد
278