معنی داهیه
فرهنگ معین
(یِ) [ع. داهیه] (ص.) زیرک، باهوش.
فرهنگ عمید
بسیار زیرک و هوشیار، دانا، مدبر،
(اسم) [جمع: دَواهی] حادثۀ سخت، مصیبت،
حل جدول
مصیبت
مترادف و متضاد زبان فارسی
باهوش، زیرک، نابغه، حادثه، سانحه، مصیبت، شاهکار، کارسترگ
فرهنگ فارسی هوشیار
دانا، مدبر، هوشیار
فرهنگ فارسی آزاد
داهِیه، باهوش- زیرک (مؤنث داهِی- جمع دَواه)
داهِیَه، سختی و بلای بزرگ- مصیبت- کار سخت و بزرگ- امر مهم و بزرگ- عمل بد- هوش و ذکاء (جمع:دَواهِی)
معادل ابجد
25