معنی دب
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
خزیدن روی زمین،
با دستوپا راه رفتن،
سرایت کردن بیماری در بدن،
کهنگی در جامه،
خرس،
* دب اصغر: (نجوم) یکی از صورتهای فلکی شمالی مرکب از چندین ستاره در سمت قطب شمال که هفت ستارۀ روشن آن دیده میشود و در دنبالۀ آن ستارۀ قطبی یا جدی قرار دارد، هفتخواهران، هفتبرادران، هفت برارو، هفتاورنگ کهین، خرس کوچک، بناتالنعش صغری،
* دب اکبر: (نجوم) یکی از صورتهای فلکی شمالی مرکب از چندین ستاره در سمت قطب شمال نزدیک دب اصغر که هفت ستارۀ روشن آن دیده میشود، خرس بزرگ، بناتالنعش کبری، هفتاورنگ مهین، هفتخواهران بزرگ، هفتبرادران بزرگ،
حل جدول
عربی به فارسی
خرس , سلف فروشی سهام اوراق قرضه در بورس بقیمتی ارزانتر از قیمت واقعی , لقب روسیه ودولت شوروی , بردن , حمل کردن , دربرداشتن , داشتن , زاییدن , میوه دادن , تاب اوردن , تحمل کردن , مربوط بودن
گویش مازندرانی
فرهنگ فارسی هوشیار
نگارجامه، پس گایی کونگایی، پنهانداری خرس، پیری پر موی پرپشم (مصدر) نرم رفتن، سرایت کردن (اسم) خرس جمع ادباب دببه.
فرهنگ فارسی آزاد
دَبّ، (دَبَّ، یَدِبُّ) آهسته راه رفتن- نفوذ یافتن- سرایت کردن- جریان یافتن
دُبّ، خرس (جمع: اَدباب- دِباب- دِبَبَه)
معادل ابجد
6