معنی دسر ایرانی

حل جدول

دسر ایرانی

شله زرد


نوعی دسر ایرانی

رنگینک ، یخ در بهشت

یخ در بهشت


نوعی دسر سنتی ایرانی

رنگینک


دسر

خوردنی پس از غذا

لغت نامه دهخدا

دسر

دسر. [دُ] (ع ص، اِ) ج ِ دسراء. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به دسراء شود.

دسر. [دِ س ِ] (فرانسوی، اِ) آنچه که در پایان غذا خورند ازمیوه و شیرینی و غیره. عُقبه. (از اقرب الموارد).

دسر. [دُ / دُ س ُ] (ع اِ) ج ِ دسار، به معنی میخ. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به دسار شود.

دسر. [دَ] (ع مص) نیزه زدن و شکافتن. (از منتهی الارب). طعن. (از اقرب الموارد). || راندن. (از منتهی الارب). دفع. (از اقرب الموارد). دسع. از احادیث است که: لیس فی العنبر زکاه انما هو شی ٔ دسره البحر؛ یعنی دریا آنرا دفع کرده و رانده است. (از اقرب الموارد). || آرمیدن با زن. (از منتهی الارب). || اصلاح کردن کشتی به دسار و میخ. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به دسار شود. || سخت سپوختن میخ آهن در چیزی. (منتهی الارب). دسار با فشار داخل چیزی کردن و میخکوب کردن هر چیزی. (از منتهی الارب).

واژه پیشنهادی

فرهنگ معین

دسر

(دِ س) [فر.] (اِ.) آن چه که در پایان غذا می خورند مانند میوه، شیرینی، ژله یا لرزانک و غیره، پس غذا (فره).

فرهنگ عمید

دسر

میوه یا شیرینی‌ای که پس از غذا خوردن و سیر شدن بخورند،

فارسی به عربی

دسر

حلوی

گویش مازندرانی

دسر

در دیگ

فرهنگ فارسی هوشیار

دسر

میوه یا شیرینی یا چیز دیگر که بعد از غذا بیاورند

معادل ابجد

دسر ایرانی

536

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری