دنباله. [دُم ْ ل َ/ ل ِ] (اِ مرکب) دم و دنب. (ناظم الاطباء). از دنبال + َه تخصیص نوع از جنس. (از یادداشت مؤلف). و رجوع به دم و دمب و دنبال شود. || چیزی که شبیه به دم باشد. (ناظم الاطباء). چیزی که مشابه به دنبال باشد و دنبال به معنی دم چهارپایان است، و در این صورت حرف هاء برای تشبیه باشد. (غیاث) (آنندراج).
- دنباله ٔ میوه، شاخه ٔ باریکی که میوه بدان به درخت پیوسته می باشد. (ناظم الاطباء). نایژه ٔ میوه. (از آنندراج).
|| عقب و عقبه و پی. (ناظم الاطباء). پس و عقب، و در این معنی هاء زاید است. (از غیاث) (از آنندراج). عَقِب. عَقَب. (یادداشت مؤلف): مطحه؛ دنباله ٔ سم گوسفند. (منتهی الارب)
- به دنباله ٔ کسی رفتن، تعقیب. او را تعقیب کردن. به عقب او رفتن. پیرو او گشتن. (یادداشت مؤلف):
به دنباله ٔ راستان کج مرو.
(بوستان).
آن چشم آهوانه ٔ عابدفریب بین
کش کاروان حسن به دنباله می رود.
حافظ.
- دنباله ٔ کاری را گرفتن، به دنبال آن رفتن. در تعقیب آن کار شدن. برای انجام آن رفتن. (یادداشت مؤلف):
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنباله ٔ کار خویش گیرم.
سعدی.
- دنباله ٔ کسی، تعبیر طنزآمیز از کسی که از دیگری منفک نشود. وابسته ٔ او که دایماً ملازم وی بود. که از وی منفک نشود.
- دنباله ٔ کوه، عقب کوه. (ناظم الاطباء).
|| ذیل. (یادداشت مؤلف). انتها و ذیل هر چیز عموماً. (لغت محلی شوشتر). نوک. انتها: کسوء؛ دنباله ٔ چیزی. (منتهی الارب).
- دنباله ٔ تازیانه، نوک تازیانه. (ناظم الاطباء).
- دنباله ٔ فلاخن، پاره ای است از ابریشم که به یک طرف آن بندند تا در وقت سنگ انداختن صدا کند. (لغت محلی شوشتر).
- دنباله ٔ کتابی،ذیل آن. (یادداشت مؤلف).
- دنباله ٔ مطلبی، تذنیب. (یادداشت مؤلف).
|| تتمه؛ دنباله داشتن امری. تتمه داشتن آن. (یادداشت مؤلف). || پارچه ای که بر ریسمانی بندند و در آخر کاغذ باد آویزند تا کج به هوا نرود. (لغت محلی شوشتر).
- دنباله ٔ بادبادک، دم گونه ای که به بن وی بندند. (یادداشت مؤلف). تکه ریسمانی که جای به جای قطعات پارچه ای باریک بر آن گره زنند و به دنباله ٔبادبادک بندند تا در هوا بی چرخش و پیچش بماند.
|| پس زین. || گوشه ٔ بیرونی چشم و ماق اکبر. (ناظم الاطباء): لحاظ؛ دنباله ٔ چشم از سوی گوش. (دهار). ماقی العین، مؤخرالعین، ذنب، موق، دنباله ٔ چشم. (منتهی الارب). || سکان کشتی. (ناظم الاطباء). کوثل. خیزران کشتی. (منتهی الارب). || قبضه ٔ شمشیر و کارد. (ناظم الاطباء). سیلان و دنباله ٔ شمشیر و مانند آن. (منتهی الارب) (دهار): اشعار؛ دنباله ساختن کارد و مانند آن. (منتهی الارب). شعیره، دنباله ٔ کارد و جز آن که از سیم یا آهن و مانند آن جهت استواری دسته بر شکل جو سازند. (منتهی الارب).