معنی دودل
لغت نامه دهخدا
فرهنگ عمید
کسی که برای شروع کردن کاری در فکر و اندیشه باشد و نتواند زود تصمیم بگیرد، مردد، متردد،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
سرگشته، متردد، مذبذب، مردد، وسواس، وسواسی،
(متضاد) مصمم
فارسی به انگلیسی
Hesitant, Infirm, Oscillator, Scrupulous, Shaky, Undecided, Vacillating, Weak-Minded
فارسی به عربی
غیر حاسم
فرهنگ فارسی هوشیار
متردد، شکاک، مردد، متفکر، سراسیمه برعکس یکدله، ارتیاب
فارسی به ایتالیایی
معادل ابجد
44