معنی دیرینگی
لغت نامه دهخدا
دیرینگی. [ن َ / ن ِ] (حامص) قدمت. قدم. (منتهی الارب). مقابل نوی. عتاقت. دیرینه بودن. (یادداشت مؤلف). || (اصطلاح اداری) این کلمه بجای سابقه خدمت پذیرفته شده است. (لغات فرهنگستان).
فرهنگ عمید
دیرینه بودن،
کهنگی، قدمت،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
پایندگی، جاودانی، قدمت،
(متضاد) تازگی
فارسی به انگلیسی
Inveteracy, Seniority
فرهنگ فارسی هوشیار
دیرینه بودن، (اسم) سابقه خدمت اداری مدت زمانی که از آغاز اشتغال بخدمت یک کارمند سپری شده سابقه.
واژه پیشنهادی
آزال
معادل ابجد
304