معنی دیزل و محرک اصلی قطار

حل جدول

عربی به فارسی

دیزل

دیزل , موتور دیزل


محرک

موتور , ماشین , محرک , پیشنهاد دهنده , پیشنهاد کننده , تکان دهنده , انگیزه

فارسی به عربی

دیزل

دیزل


محرک

حافز، دافع، سائق، عاطفی، مثیر، محرک، منبه


موتور دیزل

دیزل

ترکی به فارسی

دیزل

دیزل

لغت نامه دهخدا

دیزل

دیزل. [زِ] (آلمانی، اِ) نوعی موتور با احتراق داخلی که بوسیله ٔ رودلف دیزل مهندس آلمانی (1858 تا 1913م.) اختراع شد و در 1892م.بثبت رسید. تفاوت آن با موتورهای بنزینی در این است که در موتورهای بنزینی گیرش سوخت بوسیله ٔ جرقه صورت میگیرد اما در موتورهای دیزل این مقصود بوسیله ٔ تراکم هوا در استوانه های موتور حاصل میشود بدین معنی که دمای هوا را بوسیله ٔ تراکم به حدی بالا میبرند که سوخت را بگیراند. موتورهای دیزل معمولاً دارای 3 استوانه یا بیشتر و چرخ طیار هستند و بر دو نوع میباشند: دوضربه ای یا دوحلقه ای و چهارضربه ای یا چهارحلقه ای. درسال 1962 م. یک نفر مهندس آلمانی بنام آنتون براون در کانادا نوع تازه ای موتور دیزل اختراع کرد که با هر سوخت مایع کار میکند. (از دائره المعارف فارسی).


محرک

محرک. [م ُ ح َرْ رِ] (ع ص) جنباننده و حرکت دهنده. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). هر متحرکی را محرکی هست و محرک هم یا بالذات است و یا بالعرض. (فرهنگ علوم عقلی سجادی).
- محرک اول، ذات حق تعالی:
کیست مر این قبه را محرک اول
چیست از این کار کرد بهره و حاصل.
ناصرخسرو.
- محرک سرمدی، ذات حق تعالی.
|| برانگیزاننده و ترغیب کننده. (ناظم الاطباء). وادارنده. برآغالاننده. || به هیجان آورنده. (ناظم الاطباء). || مقابل مخدر. تحریک کننده. (یادداشت مرحوم دهخدا). || ماده ٔ تحریک کننده، چون فسفر و ذراریح. (یادداشت مرحوم دهخدا).

محرک. [م َ رَ] (ع اِ) بن گردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).

محرک. [م ُ ح َرْ رَ] (ع ص) تحریک شده. برانگیخته شده. || هر کلمه که دارای دو فتحه و یا زیادتر باشد. (ناظم الاطباء).

فرهنگ معین

دیزل

(زِ) [آلما.] (اِ.) دستگاه موتورهای روغنی که به وسیله «دیزل » آلمانی اختراع گردیده و در آن ها انواع روغن و نفت را به جای بنزین به کار برند.

فرهنگ فارسی هوشیار

دیزل

نوعی موتور با احتراق داخلی که بوسیله مهندس آلمانی اختراع شده، و همه نوع روغن و نفت را میتوان عوض بنزین در آنها مصرف کرد و قدرت آنها نیز از موتورهای بنزینی بیشتر است


محرک

تحریک شده، برانگیخته شده بن گردن بر انگیخته جنباک راننیتار هنگختار مو (اوستایی بهروز) مو تار انگیختار جنباننده پس یقین در عقل هر داننده هست ‎- این که با جنبنده جنباننده هست (مولانا) سر کلاوه (گویش افغانی) (اسم) بن گردن. (اسم) تحریک شده برانگیخته جمع: محرکین. (اسم) تحریک کننده برانگیزاننده ورغلاننده جمع: محرکین. یا محرک اول. ذات حق تعالی. یا محرک سرمدی. ذات حق تعالی.

فارسی به آلمانی

دیزل

Diesel

معادل ابجد

دیزل و محرک اصلی قطار

766

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری