معنی راحتی

لغت نامه دهخدا

راحتی

راحتی. (ح َ) (حامص) (مأخوذ از راحت عرب و یاء مصدری متداول در زبان فارسی) آسایش. (آنندراج).
- کفش راحتی، دم پایی.
|| طشت متوضا. (آنندراج). || چراغی است که پایه ها دارد وآن را چراغپایه ٔ راحتی گویند. (آنندراج).

فرهنگ عمید

راحتی

راحت بودن،
(صفت نسبی، منسوب به راحت) ویژگی آنچه در استفاده از آن، آسایش وجود دارد: لباس راحتی،
(اسم) نوعی مبل،
(اسم) = راحت‌الحلقوم

حل جدول

راحتی

آسایش

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

راحتی

آسانی

مترادف و متضاد زبان فارسی

راحتی

آرامش، آرمیدگی، آسایش، آسودگی، خاطرجمعی، رفاه،
(متضاد) تعب، ناراحتی

فارسی به انگلیسی

راحتی‌

Comfort, Convenience, Coziness, Ease, Easiness, Easy, Homeliness, Homeyness

فارسی به عربی

راحتی

اغاثه، راحه، اِرتیاحٌ

فرهنگ فارسی هوشیار

راحتی

آسو گونه ای از کفش

فارسی به ایتالیایی

راحتی

comodità

disinvoltura

agio

واژه پیشنهادی

راحتی

رامش

معادل ابجد

راحتی

619

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری