معنی رجم

لغت نامه دهخدا

رجم

رجم. [رَ] (ع مص) سنگسار کردن. (از اقرب الموارد) (ترجمان علامه ترتیب عادل ص 51) (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث اللغات) (از منتخب اللغات) (دهار) (تاج المصادر بیهقی) (مصادراللغه زوزنی):
طرفداران کوه آهنین چنگ
به رجم حاسدش برداشته سنگ.
نظامی.
|| سنگ زدن. (غیاث اللغات) (از منتخب اللغات). زدن کسی را به سنگ. (ناظم الاطباء). || فحش ودشنام دادن کسی را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دشنام دادن. (غیاث اللغات) (از منتخب اللغات) (منتهی الارب) (آنندراج). || نفرین کردن. (ترجمان علامه ترتیب عادل ص 51) (تاج المصادر بیهقی) (مصادراللغه زوزنی). || لعنت کردن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || به فاحشه نسبت کردن کسی را. (منتهی الارب). || نشاندار ساختن و سنگ نهادن بر گور. (از آنندراج) (ناظم الاطباء). نشاندار ساختن گور را یا سنگها نهادن بر آن. (منتهی الارب). نشان گذاشتن بر قبر. (از اقرب الموارد). || کُشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). || تند و تیز رفتن. (ناظم الاطباء) (از آنندراج). تیز و تند رفتن. (منتهی الارب). || بگمان سخن گفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). به پندار سخن گفتن. (تاج المصادربیهقی) (مصادراللغه زوزنی). || جدایی کردن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). جدایی کردن از کسی. (از اقرب الموارد). || انداختن و پرتاب کردن چیزی را. (ناظم الاطباء). انداختن. (از تاج العروس) (از اقرب الموارد). بینداختن. (مصادراللغه زوزنی). || راندن و دور کردن. (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). طرد کردن. (از اقرب الموارد). راندن. (ازغیاث اللغات) (از منتخب اللغات).

رجم. [رَ ج َ] (اِخ) کوهی است به اَجَاء. (منتهی الارب) (آنندراج). نام کوهی واقع در اَجَاء یکی از دو کوه طی و کسی نتواند به بالای آن صعود کند. (از معجم البلدان).

رجم. [رَ] (ع اِ) امری که حقیقت آن معلوم نشود. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). و قولهم: صار رجماً؛ یعنی آگاه نشد بر حقیقت امر آن. (ناظم الاطباء).
- رجم بالغیب، از روی گمان و ظن و بدون برهان. (ناظم الاطباء).
|| خلیل. || ندیم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (اقرب الموارد). || عیب. || دشنام. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). || سنگسار. (ناظم الاطباء) (یادداشت مرحوم دهخدا). سنگباران. (یادداشت مرحوم دهخدا). || راندگی. (ناظم الاطباء). || برادر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (آنندراج). و رجوع به رَجَم شود. || اسم چیزی که بدان پرتاب کنند. ج، رُجوم. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || لعنت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). || غیب. (منتهی الارب) (تاج العروس). || جدایی. (منتهی الارب) (آنندراج).

رجم. [رَ ج َ] (ع اِ) رَجْم. برادر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). و رجوع به رَجْم شود. || چاه. || تنور. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). || جای فراخ گرد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). || گور. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (مهذب الاسماء). گور. یقال: «غُیِّب َ المیت فی الرجم ». ج، رِجام. (از اقرب الموارد). || برادران. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). برادران. واحد آن رَجْم یا رَجَم است. قاله کراع البغوی و فی القاموس و لاادری کیف هو قلت هوجمعٌ علی صوره المفرد کالخشب قاله ابوحیان. (منتهی الارب). برادران. واحد آن رَجْم یا رَجَم است. (آنندراج). || (اِخ) نام کوهی. (ناظم الاطباء).

رجم. [رُ ج َ] (ع اِ) ج ِ رُجْمَه. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به رجمه شود. || ج ِ رُجُم. (منتهی الارب).

رجم. [رُ ج ُ] (ع اِ) شعله هایی که بدان دیورا رانند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). || سنگهای کلان که بر گور نهند تا مانند خرپشته شود. (ناظم الاطباء). سنگهایی که بر گور نهند و گویند نشانه ای است که بر قبر نصب شود، مفرد، رَجْم. (از اقرب الموارد). سنگهای کلان است که بر گور نهند تاخرپشته شود. ج، رُجَم و رِجام. (منتهی الارب) (آنندراج). و منه فی وصیته: لاترجموا قبری، ای لاتجعلوا علیه الرجم. اراد ان لایسنم قبره و یروی بالتخفیف و الصحیح انه مشدد. (منتهی الارب). علامت یا سنگی که بر روی قبر نصب شود. (از المنجد). || علامت. نشان. (منتهی الارب) (آنندراج). || آنچه در آسمان ظاهر شود گویی ستارگانی است که فرومی افتند. (از المنجد). آن ستاره که انداخته شود به دیوان. (مهذب الاسماء). آن ستاره که انداخته شود. (از اقرب الموارد).

فرهنگ معین

رجم

سنگسار کردن، دشنام دادن، طرد کردن، راندن. [خوانش: (رَ) [ع.] (مص م.)]

فرهنگ عمید

رجم

(فقه) سنگسار کردن همسرداری که مرتکب زنا شده،
[قدیمی] پرتاب کردن سنگ، سنگ زدن،
[قدیمی، مجاز] فحش دادن، دشنام دادن،

حل جدول

رجم

سنگسار کردن

سنگ اندازی

سنگسار کردن، سنگ اندازی

مترادف و متضاد زبان فارسی

رجم

سنگسار، دشنام، فحش، ناسزا، نفرین، رانش، طرد

گویش مازندرانی

رجم

هر چیز مستقیم و شکیل

فرهنگ فارسی هوشیار

رجم

سنگسار کردن، دشنام دادن، نفرین کردن، از نزد خود راندن، سخن گفتن از روی خیال و گمان

فرهنگ فارسی آزاد

رجم

رَجَم، سنگ قبر- قبر- چاه (جمع: اَرجام)

رَجم، (رَجَمَ-یَرجُمُ) با سنگ زدن- کشتن بوسیله سنگسار کردن- نفرین کردن- لعن و طرد کردن- با ظن و تردید سخن گفتن- سنگباران کردن

رُجَم، سنگهای قبور- قبور (مفرد: رُجمَه)

رَجم، آنچه که با آن سنگسار نمایند- کلام تردید آمیز و نامعلوم- دوست مخلص و صمیمی (جمع: رُجُوم)

معادل ابجد

رجم

243

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری