معنی روزانه

لغت نامه دهخدا

روزانه

روزانه. [ن َ / ن ِ] (ص نسبی، ق مرکب) آنچه هرروز بکسی داده شود. (آنندراج). یومی. (ناظم الاطباء). آنچه بیک روز از طعام یا مزد یا پول برای کسی مقررکرده اند. (از فرهنگ نظام). || هرروزی. (ناظم الاطباء). یومیه. (یادداشت مؤلف). هر روز. گویند: فلان روزانه یک نوع اذیت بمن میکند. (از فرهنگ نظام). || هر روزی یک بار. (یادداشت مؤلف).

فرهنگ معین

روزانه

(نِ) (ص مر.) مربوط به روز، وابسته به روز.

فرهنگ عمید

روزانه

[مقابلِ شبانه] مربوط به روز،
به اندازۀ یک روز: مصرف روزانه،
(قید) در هر روز: روزانه چند لیوان آب می‌خورید؟،
(اسم) [قدیمی] روز،

حل جدول

روزانه

یومیه

مترادف و متضاد زبان فارسی

روزانه

روزمره، هرروز، یومیه

فارسی به انگلیسی

روزانه‌

Daily, Day-To-Day, Diurnal, Everyday, Per Diem, Quotidian

فارسی به ترکی

روزانه‬

günlük, gündelik

فارسی به عربی

روزانه

نهاری، یومیا

فرهنگ فارسی هوشیار

روزانه

مربوط به روز، هر روزه، روز به روز

فارسی به ایتالیایی

روزانه

diurno

giornaliero

quotidiano

فارسی به آلمانی

روزانه

Taeglich [adjective]

معادل ابجد

روزانه

269

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری