معنی ریایی

لغت نامه دهخدا

ریایی

ریایی. (ص نسبی) ریائی. منسوب به ریا. مُرائی. (از یادداشت مؤلف). مکار و ریاکار. (ناظم الاطباء):
خدا خدا به تو نالم ز زاهدان ریایی
که عالمی بفریبند با قبا و ردایی.
؟ (از روزنامه ناله ٔ ملت).
رجوع به ریاکار شود.


بی ریایی

بی ریایی. (حامص مرکب) عمل و حالت بی ریا. صداقت. راستی. اخلاص. خلوص نیت. (ناظم الاطباء). رجوع به بی ریا و ریا شود.

حل جدول

ریایی

منسوب به ریا، مکار و ریاکار، مرایی


یکروئی

بی ریایی

فرهنگ فارسی هوشیار

بی ریایی

راستبازی

فارسی به عربی

سوئدی به فارسی

naivitet

سادگی، بی ریایی، خام دستی،

عربی به فارسی

اخلاص

صدق وصفا , بی ریایی , خلوص , صمیمیت

اسپانیایی به فارسی

sinceridad

صدق وصفا، بی ریایی، خلوص، صمیمیت.

فرانسوی به فارسی

sincrit (nom fminin)

صدق وصفا , بی ریایی , خلوص , صمیمیت.

ایتالیایی به فارسی

ingenuita\

(ناءوعتع) سادگی , بی ریایی , خام دستی.

معادل ابجد

ریایی

231

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری