معنی ریون
لغت نامه دهخدا
ریون. [رُ] (ع مص) رَین. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). غلبه کردن گناه بر دل و خواب بر چشم و مستی بر تن. (از آنندراج) (تاج المصادر بیهقی). رجوع به رین شود.
ریون. [رَی ْ وَ / رَی ْ یو] (اِخ) یکی از ارباع نیشابور است. (منتهی الارب). یکی از ارباع نیشابور و اصل آن ریوند است و از آن است ابوسعید سهل بن احمد... ریوندی نیشابوری. (از تاج العروس). رجوع به ریوند شود.
حل جدول
از الیاف مصنوعی
فارسی به عربی
حریر صناعی
گویش مازندرانی
فارسی به آلمانی
Kunstseide (f)
معادل ابجد
266