معنی زبان مادری، انعکاس

حل جدول

زبان مادری، انعکاس

فیلمی با بازی شهره قمر


زبان مادری

فیلمی از قربان محمدپور

فیلمی با بازی شهره قمر


انعکاس ، دل بی قرار ، زبان مادری ، کریستال

فیلمی با بازی شهره قمر


انعکاس

بازتاب، پژواک

بازتاب

فارسی به عربی

انعکاس

انعکاس

لغت نامه دهخدا

انعکاس

انعکاس. [اِ ع ِ] (ع مص) برگردیده شدن و عکس پذیرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).انقلاب. (از اقرب الموارد). باژگونه شدن و نمودار شدن شکل چیزی در هر جسم شفاف مثل آب و آیینه و غیره. (غیاث اللغات) (آنندراج). باشگونه شدن. (تاج المصادر بیهقی). واژگونه شدن. واژگون شدن. (یادداشت مؤلف). عکس. معاکسه. تقلیب. قلب. باژگونی. وارونی. پرتو افکندن. || (اِمص) برگشتگی و بازگشت و فرتور. (ناظم الاطباء). بازتاب. (واژه های فرهنگستان). || (اصطلاح فیزیک) بازگشتن امواج (مثلاً امواج صوت یا نور) به محیطی که در آن حرکت می کنند پس از برخورد به یک سطح. اگر امواج نور یا صوت که در محیطی حرکت می کنند به محیط دیگری برخورد کنند عموماً قسمتی ازآنها به محیط اول بازمی گردد یعنی منعکس می شود و قسمت دیگر انکسار پیدا می کند. انعکاس در برخورد امواج آب بساحل یا به مانع دیگر نیز مشاهده می شود برای سهولت معمولاً انعکاس را در مورد شعاع موج توضیح میدهند. سطوح خشن، شعاع نوری را که بر آنها بتابد (شعاع تابش) در جهات مختلف متفرق می کنند، در غیر این صورت، انعکاس تابع قوانین ساده ای است: اگر از نقطه ٔ تابش عمودی بر سطح منعکس کننده رسم شود، اولاً این عمود و شعاعهای تابش و منعکس در یک صفحه اند، ثانیاً زاویه ٔ تابش (یعنی زاویه ٔ شعاع تابش با خط عمود) با زاویه ٔ انعکاس (زاویه شعاع منعکس با عمود) مساوی است. لفظ انعکاس را در مورد بازگشت اشیاء و ذرات پس از برخورد به یک مانع نیز بکار می برند. (از دایرهالمعارف فارسی). و رجوع به همین کتاب شود.


مادری

مادری. [دَ] (حامص) مادر بودن. امومت. مقابل پدری. (فرهنگ فارسی معین):
جهان را چو نادان نکوهش مکن
که بر تو مر او را حق مادری است.
ناصرخسرو.
اندرآ مادر به حق مادری
بین که این آذر ندارد آذری.
مولوی.
|| (ص نسبی) منسوب به مادر. (ناظم الاطباء). منسوب به مادر. از جانب مادر. مقابل پدری. (فرهنگ فارسی معین):
آبستنی که این همه فرزند زاد و کشت
دیگر که چشم دارد از او مهر مادری.
سعدی.
از طرف مادری هر دو از یک رشته ٔ اصیل و والا هستند... (ترجمه ٔ غرور و تعصب، از فرهنگ فارسی معین).و به هر دو معنی رجوع به مادر و ترکیبهای آن شود.


قابل انعکاس

قابل انعکاس. [ب ِ ل ِ اِ ع ِ] (ص مرکب) انعکاس پذیر. رجوع به قابلیت انعکاس شود.

عربی به فارسی

انعکاس

انعکاس , باز تاب , اندیشه , تفکر , پژواک , نقض , برگشت , واژگون سازی , واژگونی

فرهنگ معین

انعکاس

(اِ عِ) [ع.] (مص م.) بازتاباندن.

واژه پیشنهادی

انعکاس

بازگشت

فرهنگ عمید

انعکاس

منعکس شدن،
[مجاز] عکس‌العمل
پرتو انداختن،
نمودار شدن شکل چیزی در جسم شفاف، مانند آب و آیینه،
تکرار صوت که به واسطۀ برخورد امواج آن با مانع به عمل می‌آید،
(فیزیک) بازگشتن نور پس از برخورد به یک سطح به محیط اول، بازتاب،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

انعکاس

بازتاب، بازخورد، پژواک

معادل ابجد

زبان مادری، انعکاس

517

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری