معنی زحل

لغت نامه دهخدا

زحل

زحل. [زَ] (ع مص) مانده شدن. (منتهی الارب) (از محیط المحیط) (ازاقرب الموارد) (از متن اللغه). || دور گشتن از جای خود. (منتهی الارب) (از المعجم الوسیط). کلمه ٔزحل در اصل بمعنی دور گشتن و دوری گزیدن است. (از مقاییس اللغه ج 3 ص 49). یکسو شدن از جایگاه خود. (از المعجم الوسیط) (از اقرب الموارد). در حدیث ابوموسی آمده: «فلما اقیمت الصلوه، زحل و قال ما اتقدم رجلاً من اهل بدر»؛ یعنی هنگامی که نماز برپا گشت، از جایی که مقام امام است بیکسوی شد و گفت: بر مردی که از اهل بدر است تقدم نخواهم جست، و از امامت جماعت دوری گزید. (از تاج العروس) (از منتهی الارب). زمخشری آرد: عبداﷲبن مسعود بنزد ابو موسی آمد و بگفتگو پرداخت و چون وقت نماز رسید، ابوموسی، ابن مسعود را مقدم داشت و خود یکسوی شد. زحل و زحک بیک معنی است و هر دو، معنی دوری و یکسوی شدن میدهند. (از الفائق). || لغت زحل را گاه کوتاه کنند و زح ّ گویند در این حال بصورت متعدی (بمعنی دور کردن) استعمال میشود. (ازمجله ٔ مجمع اللغه العربیه ج 9 ص 97). رجوع به زَح ّ شود. || عقب افتادن ناقه در راه. (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). پس ماندن ناقه در رفتن ودرنگ کردن او. (از متن اللغه) (از منتهی الارب). || کنایت از کندی در حرکت. آهسته راه رفتن. ابطاء. ستاره ٔ کیوان را زحل خوانند مأخوذ از زَحْل بدین معنی (از صبح الاعشی ج 2 ص 150). || زائل شدن. زوال. افتادن از جای. (از المعجم الوسیط).

زحل. [زَ] (اِخ) در کتاب حفصی آمده که جاییست درناحیت یمامه وممکن است مصحف (از زحک) باشد. (از معجم البلدان).

زحل. [زَ ح ِ] (ع ص) دور شونده و کنار رونده از جای خویش. نعت از زحل، همچنانکه زاحل نیز نعت است از آن. (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد). دور از جای خود. (منتهی الارب) (از متن اللغه) (از المعجم الوسیط).

زحل. [زُ ح َ] (ع ص) مردی که از کار دورو یکسو باشد. (از منتهی الارب). آنکه از هر کار چه نیک و چه زشت دوری گزیند. (از اقرب الموارد) (از تاج العروس). مؤنث آن زحله است. (از ترجمه ٔ قاموس) (از متن اللغه). مردی که بیکسوی میشود از کار. (ترجمه ٔ قاموس). || (بمجاز) بمعنی دور و بلند آمده و این تشبیه است به ستاره ٔ زحل که مثل است در دوری وبلندی. متنبی در مدیح سیف الدوله گوید:
و عزمه بعثتها همه زحل
من تحتها بمکان الارض من زحل.
یعنی اراده ٔ او ناشی از همتی بلند (زحل آسا) است و نسبت همت او به دیگران مانند بلندی زحل است از زمین. (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد).

زحل. [زُ ح َ] (اِخ) ستاره ٔ سیاره که بر فلک هفتم تابد و آن نحس اکبر است. و در مدار بضمتین است. (آنندراج) (غیاث اللغات). ستاره ای است از ستارگان. این اسم ممنوع الصرف است. (منتهی الارب). کیوان و آن ستاره ای است در آسمان هفتم. (مهذب الاسماء) (دهار). کیوان. (صراح). نام یکی ازسیارگان (خنس) است و از دوری و بلندی که نسبت به زمین دارد زحل نام گرفته است و بهمین مناسبت در ادبیات عرب هر چیز بلند را بدان مثال زنند و تشبیه کنند و نیز بهمین مناسبت آنرا شیخ النجوم گویند. این اسم غیرمنصرف است بدلیل علمیت و عدول، زیرا از زاحل (بمعنی دور و بلند) عدول یافته است. (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد). ستاره ای از پنج سیاره و اسمیست غیر منصرف. (از ترجمه ٔ قاموس). نام ستاره ٔ هفتم از هفت سیاره است که نام فارسیش کیوان است. و نزد منجمان نحس اکبر است. (فرهنگ نظام). از سیارات منظومه ٔ شمسی است. (از متن اللغه). کیوان. (مقدمه الادب چ لایپزیک ص 181) (السامی فی الاسامی). کیوان، زحل باشد که از هفتم فلک تابد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 373). یکی از سیارگان عالم شمسی که مدار آن مابین مشتری و اورانوس است. و کش و کیوان نیز گویند و دارای حلقه ای است نورانی که آنرا احاطه کرده و هشت قمر دارد. (از ناظم الاطباء). مردم مغرب زحل را جنگجو (مقاتل) و مریخ را قرمز (احمر) و عطارد را دبیر (کاتب) نامند. (از صبح الاعشی ج 2 ص 150). برید فلک، پاسبان فلک، پاسبان طارم نهم، پیر فلک، خادم پیر، دیده بان فلک، کش، کیوان، مقیم منزل هفتم، هندوی باریک بین، هندوی پیر، هندوی چرخ، هندوی سپهر، هندوی گردون، هندوی گنبد گردان. (مجموعه ٔ مترادفات). زحل را بپارسی کیوان گویند و سیر زحل هر روزی دو دقیقه است و همه فلک را بیست و نه سال و چهار ماه و پانزده روز ببرد و مدت دور آن اندر فلک تدویر خویش، در یک سال و دوازده روز است. زحل را پنج فلک است و سه حرکت. (از کیهان شناخت نسخه ٔ خطی). سیاره ٔ زحل که هیأت دانان قدیم از وجود آن اطلاع داشتند و تا سال 1781م. آخرین سیاره ٔ منظومه ٔ شمسی محسوب میشد، با چشم عادی، دیده میشود و سربی رنگ بنظر میرسد و شاید بهمین سبب، انسانهای قدیم، آنرا ستاره ٔ نامیمون و فلاکت میدانستند. زحل ازلحاظ حجم و وزن در میان سیارات جای دوم را اشغال میکند. قطر زحل 110 هزار کیلومتر یعنی 9 برابر قطر زمین است و حجم آن 0 برابر زمین و وزن آن 95 برابر وزن زمین است. جرم مخصوص زحل یک هشتم جرم مخصوص زمین است. فاصله ٔ متوسط بین زحل و خورشید 9/5 برابر زمین است. سال این سیاره تقریباً معادل 29/5 سال، و روزش نیز معادل 10 ساعت و 14 دقیقه است. زحل را هندیان «سائوری سامائیس چارا» یعنی «خدای کندرو» و یونانیان و رومیان زاتورن می خواندند. این ستاره که هر سی سال یک مرتبه در برج فلکی معینی قرار میگیرد همسایه ٔ مشتری است. فاصله ٔ متوسط زحل از خورشید 1428 میلیون کیلومتر است. و نور که در مدت 8 دقیقه و 30 ثانیه از خورشید بزمین میرسد برای پیمودن فاصله ٔ خورشید تا زحل، یک ساعت و 15 دقیقه وقت لازم دارد. در مدت حدود 29/5 سال یک مرتبه بدور خورشید میگردد. برای زحل تا امروز پنج حلقه، تشخیص داده اند و احتمال دارد زیادتر نیز باشد. قطر تمام حلقه، در حدود28000 کیلومتر و پهنای آن در حدود 700 کیلومتر و ضخامتش تقریباً 300کیلومتر یا اندکی بیشتر است. این حلقه ها در زمانهای مختلف بصورتهای گوناگون دیده میشود و گاه اصلاً دیده نمیشود و همین نکته بود که گالیله را دچار حیرت ساخت. بسال 1610 م. گالیله دو نقطه ٔ نورانی توسط دوربین کوچک خود، در دو طرف زحل دیده بود وچند سال بعد زحل در حالی قرار گرفت که وقتی از زمین بآن نگاه میشد، حلقه ای بشکل لبه دیده میشد و بار دیگر که با دوربین بتماشای زحل پرداخت در اطراف زحل چیزی ندید. این واقعه گالیله را بحیرت انداخت. درباره ٔساختمان فیزیکی حلقه ٔ زحل، کاسینی به سال 1704 نظری داد که مدتی در بوته ٔ فراموشی افتاد. نظر او آن بود که حلقه ٔ زحل از ذرات جداگانه ای ترکیب یافته است. هیأت دان روسی، سوفیا کاوالفسکایا راز حلقه ٔ مزبور را کشف کرده است. این زن دانشمند، بوسیله ٔ محاسبات ریاضی ثابت کرده که حلقه ٔ مزبور عبارت از ذرات سفت و ریزی است که دور سیاره حرکت میکنند و ممکن است، این انبوه ذرات، بقایای نزدیک ترین همراه سیاره ٔ مزبور بوده که بر اثر نیروی جاذبه ٔ عظیم آن سیاره از هم گسیخته شده باشد. روش هیأت دان فرانسوی و ماکسول فیزیک دان انگلیسی (1831- 1879) معتقد بودند که حلقه های زحل در اثر تأثیر خود این سیاره، باید برعده ٔ زیادی قمر منقسم گردند و مطالعات امروزی این نظر را تأییدکرده است. بجز این حلقه ها بیش از ده ماه دیگر بر دور زحل میگردد که هشت تای آنها را میتوان بوسیله ٔ دوربینهای بزرگ مشاهده کرد و دو ماه دیگر فقط با دوربینهای عظیم عصر جدید قابل رؤیت است. اقمار زحل بترتیب فاصله ٔ آنها از زحل باسامی زیر نامیده میشوند: میماس، انکلادوس، ته تیس، دیونه، ره آ، تیتان، تمیس، هیپریون، ژاپتوس، فابه. تیتان بسال 1655 بوسیله ٔ هویگنس کشف شد و یاپت، تتیس، ره آ و دیونه نیز در همین سده بوسیله ٔ کاسینی دیده شد. میماس و انکلادوس را هرشل در قرن 18 کشف کرد و هیپریون و فبه در قرن 19 دیده شدند:
مه و خورشید با برجیس و بهرام
زحل با تیر و زهره بر گرزمان
همه حکمی بفرمان تو رانند
که ایزد مر ترا داده ست فرمان.
دقیقی.
به ایران و بابل ز گشت و درود
بچرخ زحل بر شدی تیره دود.
فردوسی.
همیشه تا نبود خاک را فروغ اثیر
همیشه تا نبود ماه را علو زحل.
مسعودسعد.
از شما نحس میشوند این قوم
تهمت نحس بر زحل منهید.
خاقانی.
تیغ شه زهره ٔ زحل بدرید
جگر آفتاب هم بشکافت.
خاقانی.
زحل نحس تیره روی نگر
کز بر مشتریش مستقر است.
خاقانی.
حقه ٔ مه بر گل این مهره زن
سنگ زحل بر قدح زهره زن.
نظامی.
ز پر گاه حمل خورشید منظور
بدلو اندر فکنده بر زحل نور.
نظامی.
ذنب، مریخ را می کرده در کاس
شده چشم زحل همکاسه ٔ راس.
نظامی.
بقدر هنر جست باید محل
بلندی و نحسی مکن چون زحل.
(بوستان).
رجوع به «نجوم برای همه » تألیف ماکسول ترجمه ٔ حسنعلی رزم آرا صص 66- 68، جهان و جو تألیف مهندس شفیع جوادی ص 48، «پیدایش و ساختمان منظومه ٔ شمسی » صص 62- 64، لاروس قرن 20، از جهانهای دور، تألیف برنوبور ترجمه ٔ مهندس کاظم انصاری صص 352- 360، دائره المعارف بستانی، مجله ٔ المقتطف سال 4 صص 1- 5 شود.

زحل. [زُ ح َ] (اِخ) در افسانه های یونان، زحل را بزرگ خدایان میدانستند. (از المعجم الوسیط). خدای زمانست، پیشینیان یونان ویرا بصورت پیرمردی، با داس و ساعت شنی مجسم میساختند و معبدها بنام او میکردند. (از جهانهای دورترجمه ٔ مهندس انصاری). زحلیه یا ساتورنال روزهایی مخصوص بوده است که قدما درآن روزها بنام زحل عید میگرفتند و مراسمی بنام زحل خدای زمان انجام میدادند. اوگست در این روزها هدایای نفیسی میبخشید و کار این بخششها بدانجا کشید که کشور روی به ویرانی نهاد تا اینکه بوبلیسیوس از ادامه ٔ این رسم جلوگیری کرد و پادشاهان را وادار ساخت، در این مراسم به هدیه کردن شمع، اکتفا کنند. ریشه ٔ اصلی بوجود آمدن این اعیاد و مراسم بنام زحل، هنوز شناخته نشده است و روایات مختلف نقل شده و آنچه مسلم است این است که دارای ریشه ٔ بسیار کهن است و عیدهایی بنام زحل از زمانهای بسیار دور در میان مردم معمول و متداول بوده است. یونانیان نیز مراسم مربوط به زحل را جشن میگرفتند و آنرا «خرونیا» میخواندند. درباره ٔ مدت این عید نیز اختلافست و 3 روز و 7 روز نیز گفته اند. (از دائره المعارف بستانی). و رجوع به ساتورن شود.

زحل.[زُ ح َ] (ع اِ) ارزیز سیاه، بلغت اکسیریان. (از منتهی الارب) (آنندراج). در اصطلاح کیمیاگران کنایه از اُسْرُب است. (از مفاتیح العلوم). رصاص. (مقدمه الادب زمخشری چ لایپزیک ص 181). به اصطلاح کیمیا سرب را گویند. (ناظم الاطباء): سرب زحل راست. و از آنکه سرب زحل راست... و مس زهره را، آنها بهم آمیخته شوند. (نزهت نامه ٔ علائی).
- عصیر ازحل، محلول خنثای استات سرب را نامند. (ناظم الاطباء).

زحل.[زِ ح َل ل] (ع ص) شتری که در آبخور شتران را راند و خود آب خورد. (منتهی الارب) (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). شتری است که شترها را دور می کند و آنها را زحمت میدهد در نوبت تا دور و یکسوی میکند آنها را پس می آشامد. (از ترجمه ٔ قاموس).

فرهنگ معین

زحل

(زُ حَ) [ع.] (اِ.) کیوان، ششمین سیاره از سیارات منظومه شمسی، دارای حلقه ای نورانی و زیبا. حرکت وضعی اش ده ساعت و چهارده دقیقه و حرکت انتقالی اش بیست و نه سال و نیم می باشد، در نجوم قدیم جزء ستارگان نَحس به شمار می آمد.

فرهنگ عمید

زحل

(نجوم) ششمین سیارۀ منظومۀ شمسی، کیوان. δ منجمان قدیم آن‌ را نحس اکبر می‌دانستند،
(صفت) [عامیانه، مجاز] نیرنگ‌باز، زرنگ،

حل جدول

زحل

کیوان

ششمین سیاره منظومه شمسی

سیاره کیوان

ششمین سیاره منظومه شمسی، کیوان

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

زحل

کیوان

فرهنگ فارسی هوشیار

زحل

نام یکی از سیارگان است و از دوری و بلندی نسبت بزمین دارد زحل نام گرفته است

فرهنگ فارسی آزاد

زحل

زُحَل (کیوان)، Saturn دومین ستاره از لحاظ بزرگی در منظومه شمسی است که حجمش بیش از هفتصد برابر کره زمین است و ده ماهواره طبیعی بگرد خویش دارد و هر حرکت انتقالی آن قریب 30 سال طول می کشد

واژه پیشنهادی

زحل

ساتورن

معادل ابجد

زحل

45

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری