معنی ساززن

لغت نامه دهخدا

ساززن

ساززن. [زَ] (نف مرکب) سازنواز. سازنده. شکافه زن:
بمرگم نیاید کس از مرد و زن
بغیر از مغنی و جز ساززن.
؟
رجوع به ساز شود.

مترادف و متضاد زبان فارسی

ساززن

چنگی، خنیاگر، مطرب، نوازنده، تارزن

واژه پیشنهادی

ساززن

پیانیست

رامشی

چامه زن

نوازنده

گیتاریست

فرهنگ عمید

ساززن

کسی که ساز می‌زند، نوازنده،


ابریشم نواز

ساززن، چنگی،


نواگر

نوازنده، ساززن،
خواننده،

حل جدول

ساززن

زمر

نوازنده

نواگر


‌ ساززن

نوازنده


نوازنده

ساززن

معادل ابجد

ساززن

125

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری