معنی سازش کردن
لغت نامه دهخدا
سازش کردن. [زِ ک َ دَ] (مص مرکب) باکسی صلح کردن. آشتی کردن. رفع اختلاف و کدورت کردن. مساهله. رجوع به سازش شود.
حل جدول
کنار آمدن
مترادف و متضاد زبان فارسی
صلح کردن، آشتی کردن، رفع اختلاف کردن، توافق کردن، به موافقترسیدن، مصالحه کردن، سازگارشدن، اصلاح کردن،
(متضاد) ناسازگاری کردن، مخالفت کردن
فارسی به انگلیسی
Agree, Compromise
فارسی به عربی
استوعب، وافق
فرهنگ فارسی هوشیار
با کسی صلح کردن، مساهله
فارسی به آلمانی
Übereinkommen, Übereinstimmen, Uebereinstimmung, Vereinbaren, Zustimmen
واژه پیشنهادی
مماشات
معادل ابجد
642