معنی سباح

لغت نامه دهخدا

سباح

سباح. [س َب ْ با] (ع ص) شناور. (غیاث) (آنندراج). ج، سباحون. (مهذب الاسماء). شناگر:
میرود سباح ساکن چون عُمُد
اعجمی زد دست و پا و غرق شد.
(مثنوی).
چون نئی سباح و نی دریائیی
در میفکن خویش از خودرائیی.
(مثنوی).

سباح. [س َ] (اِخ) زمینی است در نزدیکی معدن بنی سلیم. (معجم البلدان) (منتهی الارب).

فرهنگ معین

سباح

(سَ بّ) [ع.] (ص.) شناور، بسیار شناکننده.

فرهنگ عمید

سباح

بسیار شناکننده، شناگر،

حل جدول

سباح

شناور، شناگر

مترادف و متضاد زبان فارسی

سباح

آب‌ورز، شناگر، شناور

عربی به فارسی

سباح

شناگر , شناکننده

فرهنگ فارسی هوشیار

سباح

شناور، شناگر

فرهنگ فارسی آزاد

سباح

سَبّاح، بسیار شنا کننده- شناگر ماهر

معادل ابجد

سباح

71

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری