معنی ستایشگری

لغت نامه دهخدا

ستایشگری

ستایشگری. [س ِ ی ِ گ َ] (حامص مرکب) حمد و عبادت و دعا. (ناظم الاطباء). عمل ستایشگر:
چو آمد بنزدش زمین بوسه داد
ستایشگری را زبان برگشاد.
فردوسی.
ای آنکه در ایام ستایشگری تو
صوفی شمرَد عیب نگهبانی دم را.
عرفی (از آنندراج).
رجوع به ستایشگر شود.


ثنا گوئی

ثنا گوئی. [ث َ] (حامص مرکب) مدح. ستایشگری.


ثناگستری

ثناگستری. [ث َ گ ُ ت َ] (حامص مرکب) مدّاحی. ستایشگری.


ملک ستایی

ملک ستایی. [م َ ل ِ س ِ](حامص مرکب) حالت و چگونگی ملک ستای. ستایشگری ملک. مداحی پادشاه:
ماه غزل سرایی مرد ملک ستایم
از تو غزل سرایی از من ملک ستایی.
فرخی.

حل جدول

ستایشگری

‌مداحی

واژه پیشنهادی

ستایشگری

مدحت سرایی

فرهنگ عمید

ثناگستری

ستایشگری، مداحی،


ثناگویی

ستایشگری، مداحی،

فرهنگ فارسی هوشیار

ثناگستری

مداحی ستایشگری.


ثناگویی

‎ مداحی ستایشگری، دعاگویی.

مترادف و متضاد زبان فارسی

مداحی

ثناخوانی، ستایشگری، مدیحه‌سرایی، مدیحه‌گویی،
(متضاد) هجویه‌گویی


بدگویی

بددهانی، بددهنی، زشت‌گویی، بدزبانی، تشنی، ناسزاگویی،
(متضاد) ستایشگری، افترا، تهمت، غیبت، نمامی، سرزنش، قدح، مذمت، ملامت، نکوهش،
(متضاد) ستایش، مدح

فرهنگ معین

ثناگستری

(~. گُ تَ) [ع - فا.] (حامص.) مداحی، ستایشگری.


ثناگویی

مداحی، ستایشگری، دعاگویی. [خوانش: (~.) [ع - فا.] (حامص.)]

سوئدی به فارسی

lovtal

ثنا، ستایش، ستایش، مداحی، مدح، ستایشگری، تشویق،

معادل ابجد

ستایشگری

1001

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری