معنی ستبری

لغت نامه دهخدا

ستبری

ستبری. [س ِ ت َ] (حامص) سطبری و گندگی. (آنندراج). کثافه. (بحر الجواهر). ستبرنای:
چو یک پیل از ستبری و بلندی
بمقدار دو پیلش زورمندی.
نظامی.
رجوع به سطبری شود.

فرهنگ معین

ستبری

بزرگی، درشتی، محکمی، فربهی،

فرهنگ عمید

ستبری

گندگی،
کلفتی،
ستبر بودن،

حل جدول

ستبری

ضخامت

مترادف و متضاد زبان فارسی

ستبری

ثخن، ستبرا، ضخامت، کلفتی،
(متضاد) نازکی

فارسی به انگلیسی

ستبری‌

Brawn, Fat, Thickness, Third Dimension

فرهنگ فارسی هوشیار

ستبری

‎ گندگی درشتی کلفتی، سفتی غلضت، فربهی چاقی.

معادل ابجد

ستبری

672

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری