معنی ستم کشیدن
لغت نامه دهخدا
ستم کشیدن. [س ِ ت َ ک َ / ک ِ دَ] (مص مرکب) ستم بردن. جور کشیدن. انظلام:
اگر از قیاس جان را جگر آهنین نبودی
نتواندی کشیدن به ستم دل چو سنگش.
خاقانی.
چه ستم کو نکشد از شب دیجور فراق
تا بدین روز که شبهای قمر باز آمد.
سعدی (خواتیم).
حل جدول
تظلم
مترادف و متضاد زبان فارسی
جورکشیدن، تحمل ظلم کردن، ناروا دیدن، ستم دیدن،
(متضاد) ستم کردن
فارسی به ترکی
cafa çekmek
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) تحمل ظلم کردن ستم دیدن.
معادل ابجد
884