معنی ستورخانه

لغت نامه دهخدا

ستورخانه

ستورخانه. [س ُ ن َ / ن ِ] (اِ مرکب) آخورگاه. ستورگاه. اصطبل. (زمخشری).


آغیل

آغیل. (اِ) ستورگاه. ستورخانه. آخور. اصطبل. (زمخشری). جای برای گوسفندان و گاوان به شب. و امروز آغِل به کسر غین گویند، و نیز آغُل بضم غین و آغول.


قشو

قشو. [ق َ ش َ / شُو] (ترکی، اِ) از ترکی قاشمق به معنی خاریدن. آلتی است از آهن با دندانه ها که اسب را بدان خارند. شانه ٔ ستورخانه. محسه. فرجون شانه که اسب را بدان پاک کنند و موهای ریخته و گرد و غبار آن دور سازند. خرخره ٔ آهنی که اسب را بدان خارند:
کشیدند گردان کوته نظر
صفی چون قشو از پی یکدگر.
شفیع اثر (در رزمیه، از آنندراج).


ستورگاه

ستورگاه. [س ُ] (اِ مرکب) آخور. اصطبل. ستورخانه. آغیل. (زمخشری): کسهاء یعقوب اندر کوشک نگذاشتند از بام ستورگاه لیث را بر سر کلوخی زدند سرش بشکست. (تاریخ سیستان). و گفت [ابوالفتح بستی]: من قریب بیست روز است تا در ستورگاه آب میکشم. (تاریخ بیهقی). لختی فرو رفتند ناگاه میخی آهنین پیدا آمد سطبر چنانکه ستورگاه را باشد. (تاریخ بیهقی). و این گل تا به خانه و کاشانه چنان نباشد که گل ستورگاه. (معارف بهاء ولد).


اصطبل

اصطبل. [اِ طَ] (معرب، اِ) جای باش ستور. لغت شامی است. (منتهی الارب). مأخوذ از یونانی، جای باش ستور که بفارسی شنکله و شولیده نیز گویند. (ناظم الاطباء). اسطبل هم رواست و آن بمعنی جایگاه دواب یا جای نگهداری آنهاست. ج، اصطبلات، اصابل. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). مکان بستن اسپان. (از صراح) (از مزیل الاغلاط) (غیاث) (آنندراج). جای بستن ستور که نام دیگرش طویله است. (فرهنگ نظام) (آنندراج). با اتابل فرانسه از یک اصل است و لاتینی استابولوم است. و جوالیقی آرد: ابن درید گوید اصطبل عربی نیست و این شعر را دیگری انشاد کرده است:
لولا ابوالفضل ولولا فضله
لسد باب لایسنی قفله
و من صلاح راشد اصطبله.
(از المعرب ص 19).
و در حاشیه بنقل از نسخه ای دیگر آرد: اصطبل رومی است. آخور ستور یعنی پایگاه. (مؤید). جای ستور. ج، اصطبلات، اصابل. (مهذب الاسماء). آخر. (زمخشری). پاگاه. طویله. ستورگاه. آخور. آخور چارپایان. آکنده. ستورخانه. جای ستور. شترخانه.جای ایستادن دواب. جای دواب. جای ستور. و رجوع به دزی ج 1 ص 26 شود.


آخر

آخر. [خ ُ] (اِ) آخور. جایگاهی از گل و سنگ و مانند آن کرده کاه و جو و علف خوردن ستور را. معلف. اَری. متبن. آغیل. ستورگاه. پایگاه. پاگاه. ستورخانه. اصطبل. (زمخشری). جائی که چهارپایان را بندند. طویله به معنی متداول این عصر. آکنده. || آخیه. (زمخشری) (نطنزی). طویله: و آنجا [بسمنگان در خراسان] کوهها است از سنگ سپید چون رخام و اندر وی خانه های کنده است و مجلسها و کوشکها و بتخانه ها است و آخر اسبان، با همه آلتی که مر کوشکها را بباید. (حدودالعالم).
ز آخر بیاورد پس پهلوان
ده اسب سوار آزموده ی ْ گوان.
فردوسی.
رخش پر ز خون دل و دیده گشت
سوی آخر تازی اسبان گذشت.
فردوسی.
ببینیم تا اسب اسفندیار
سوی آخر آید همی بی فسار...
فردوسی.
روز به آکنده شدم یافتم
آخر چون پاتله ٔ سفلگان.
ابوالعباس.
گر دنگل آمده ست پسر تا کی
بربندیش بر آخر هر مهتر.
ابوالعباس.
چون خر رواست پایگهت آخر
چون سگ سزاست جایگهت شله.
خفاف.
سلطان گفت برو از آخر هر کدام اسب که خواهی بگشای و در این حالت بر کنار آخر بودیم امیرعلی اسبی نامزد کرد بیاوردند و بکسان من دادند. (چهارمقاله).
این بادپای خوشرو تازی نژاد فضل
تا چند گاه باشد بر آخر حمیر.
کمال اسماعیل.
|| ناوه مانندی از چوب که در آن کاه و جو و مانند آن ریزندخوردن ستور را:
خراس و آخر و خنبه ببردند
نبود از چنگشان بس چیزپنهان.
طیان.
|| گَوی که در سنگ یا چوب کنند آب را. حوض خرد. حوضچه: و چهار سوی خانه ٔ [ظ: چاه] زمزم آخرها کرده اند که آب در آن ریزند و مردم وضو سازند. (سفرنامه ٔ ناصرخسرو). || قوس گونه ای از استخوان بالای سینه زیر گردن. چنبره. ترقوه. آخره. آخرک:
بهر آن خنگ توسنی، دشمن
جای سازد به آخر گردن.
امیرخسرو (در وصف شمشیر).
بزد بر آخر گردن چنانش
که بگذشت از بغل آب روانش.
نزاری.
|| گَوی که در میان توده ٔ خاک کنند تا آب در آن ریخته و شفته و کاهگل سازند، و آن را آخره و آخرک نیز گویند. || (اِخ) صورتی فلکی که عرب آن را معلف گوید. (از التفهیم).
- امثال:
برای هر خری آخر نمی بندند، هر کس لایق این اعزاز و اکرام نباشد.

حل جدول

ستورخانه

اصطبل


اصطبل و طویله

آخور، ستورخانه


اصطبل

آخور، طویله، ستورخانه

مترادف و متضاد زبان فارسی

ستورخانه

آغل، اصطبل، باره‌بند، پاگاه، ستورگاه، طویله


اصطبل

آخور، ستورخانه، ستورگاه، طویله


ستورگاه

آغل، اصطبل، باره‌بند، پاگاه، ستورخانه، طویله


طویله

آخور، آغل، اسطبل، باره‌بند، پاگاه، ستورخانه، ستورگاه، رسن، رشته، سمط

فرهنگ فارسی هوشیار

ستورخانه

اصطبل، آخورگاه

معادل ابجد

ستورخانه

1322

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری