معنی ستیزه کردن

لغت نامه دهخدا

ستیزه کردن

ستیزه کردن. [س ِ زَ / زِ ک َ دَ] (مص مرکب) عُنود. (ترجمان القرآن). لجاجت. خصومت ورزیدن:
بپرهیز و با جان ستیزه مکن
نیوشنده باش از برادر سخن.
فردوسی.
او ستیزه کرد و لج بی احتراز
گفت در کافرستان بانگ نماز.
مولوی.
چو روزگار نسازد ستیزه نتوان کرد
ضرورتست که با روزگار درسازی.
سعدی (بدایع).
تو نیز بنده ای آخر ستیزه نتوان کرد
خلاف حکم خداوندگار چند کنی.
سعدی (صاحبیه).

حل جدول

ستیزه کردن

عناد

سته

منازعه

مرا

تنازع

فارسی به انگلیسی

فارسی به ترکی

ستیزه کردن‬

çekişmek, didişmek

فارسی به عربی

ستیزه کردن

اکد، تشاجر، شجار، مسابقه

فارسی به آلمانی

ستیزه کردن

Streit [noun]

معادل ابجد

ستیزه کردن

756

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری