معنی سرادق
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
سراپرده، خیمه، چادری که بالای صحن خانه کشند، جمع سرادقات. [خوانش: (سُ دِ) [معر.] (اِ.)]
فرهنگ عمید
سراپرده،
خیمه،
چادری که بالای صحن خانه بکشند،
غبار یا دود که از اطراف چیزی بلند شود و آن را فراگیرد،
حل جدول
خیمه
مترادف و متضاد زبان فارسی
سراپرده
عربی به فارسی
غرفه نمایشگاه , عمارت کلا ه فرنگی , چادر صحرایی , درکلا ه خیمه زدن , درکلا ه فرنگی جا دادن
فرهنگ فارسی هوشیار
پارسی تازی گشته فرهنگنامه نویسان گمان کرده اند که این واژه تازیگشته ی سراپرده است و شاید: سراد: چادر پنبه ای شامیانه، گرد برخاسته، دود برخاسته (اسم) خیمه سرا پرده، چادری که بر فراز صحن خانه کشند، غباری که گرد چیزی را فراگیرد جمع سرادقات. یا سرادق اعلی. بارگاه احدیت که انوار الهی و صقع ربوی ست سرادقات نوریه سرادقات قدرت سرادقات جلال. یا سرادقات جلال. سرادقات اعلی. یا سرادقات قدرت. سرادقات اعلی. یا سرادقات نوریه. سرادقات اعلی.
فرهنگ فارسی آزاد
سُرادِق، سراپرده- چادر بزرگ- خیمه بزرگ- دخان و غبار برخاسته و احاطه کرده (جمع: سُرادِقات)
معادل ابجد
365