معنی سرسام
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
هذیان، مننژیت، (عا.) سردرد. [خوانش: (سَ) (اِ.)]
فرهنگ عمید
(پزشکی) التهاب مغز سر و غشای آن که با تشنج و پریشانحواسی همراه است، ورم سر یا دماغ، مننژیت،
(اسم مصدر) حالت آشفتگی و بیخودی و پریشانحواسی شبیه دیوانگی،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
سرگیجه، هذیان، حیرت، سرگشتگی
فارسی به عربی
متاهه
فرهنگ فارسی هوشیار
مرضی باشد که در دماغ ورم پیدا شود و خلل دماغ ظاهر میگردد
معادل ابجد
361