معنی سرمد

لغت نامه دهخدا

سرمد

سرمد. [س َ م َ] (ع ص، ق) همیشه و دایم. (آنندراج) (منتهی الارب) (غیاث). پیوسته. (دهار). همیشه. (مهذب الاسماء) (السامی):
چنو نه هست و نه بود و نه نیز خواهد بود
فراق او متواتر هوای او سرمد.
منجیک.
بس کس کو گیرد و نبخشد هرگز
بس کس کو گیرد و ببخشد سرمد.
منوچهری.
بقای سرمد در نیکنامی است بحق
به نیک نامی بادا بقای تو سرمد.
سوزنی.
مادرم کرد وقت نزع، دعا
که ترا بانگ و نام سرمد باد.
خاقانی.
|| شب دراز. (منتهی الارب) (آنندراج).

فرهنگ معین

سرمد

(سَ مَ) [ع.] (ص.) پیوسته، جاوید، همیشه، دایم.

فرهنگ عمید

سرمد

دائم، همیشه، پیوسته، جاوید،

حل جدول

سرمد

جاودانى

مترادف و متضاد زبان فارسی

سرمد

صفت ابدی، ازلی، پایا، جاوید، جاویدان، دائم،
(متضاد) فانی

فارسی به عربی

سرمد

ازل

فرهنگ فارسی هوشیار

سرمد

همیشه، دائم، جاوید

واژه پیشنهادی

سرمد

جاوید

معادل ابجد

سرمد

304

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری