معنی سرمد

فرهنگ عمید

سرمد

دائم، همیشه، پیوسته، جاوید،

لغت نامه دهخدا

سرمد

سرمد. [س َ م َ] (ع ص، ق) همیشه و دایم. (آنندراج) (منتهی الارب) (غیاث). پیوسته. (دهار). همیشه. (مهذب الاسماء) (السامی):
چنو نه هست و نه بود و نه نیز خواهد بود
فراق او متواتر هوای او سرمد.
منجیک.
بس کس کو گیرد و نبخشد هرگز
بس کس کو گیرد و ببخشد سرمد.
منوچهری.
بقای سرمد در نیکنامی است بحق
به نیک نامی بادا بقای تو سرمد.
سوزنی.
مادرم کرد وقت نزع، دعا
که ترا بانگ و نام سرمد باد.
خاقانی.
|| شب دراز. (منتهی الارب) (آنندراج).


سرمد کاشانی

سرمد کاشانی. [س َ م َ دِ] (اِخ) اسمش سعید، از میر ابوالقاسم فندرسکی حکمت فراگرفت و در خدمت مشایخ تصفیه کرد و آخرالامر به هندوستان افتاد و در عهد داراشکوه شهادت یافت. او راست:
عمری است که آوازه ٔ منصور کهن شد
من از سر نو جلوه دهم دار و رسن را.
(از مجمع الفصحاء ج 2 ص 20).
قتل وی به نقل مؤلف مرآت الخیال بسال 1072 هَ. ق. بوده است، مؤلف ریحانه الادب به نقل از خزینه الاصفیا سال 1080 نوشته است. (از حاشیه ٔ آتشکده ٔ آذر چ شهیدی ص 7). رجوع به ریاض العارفین ص 86 شود.

فرهنگ معین

سرمد

(سَ مَ) [ع.] (ص.) پیوسته، جاوید، همیشه، دایم.

مترادف و متضاد زبان فارسی

سرمد

صفت ابدی، ازلی، پایا، جاوید، جاویدان، دائم،
(متضاد) فانی

فارسی به عربی

سرمد

ازل

فرهنگ فارسی هوشیار

سرمد

همیشه، دائم، جاوید

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

سرمد

304

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری