معنی سروال
لغت نامه دهخدا
سروال. [س ِرْ] (معرب، اِ) ازار. ج، سراویل. (منتهی الارب). شلوار. زیرجامه. (غیاث). پای جامه. (آنندراج).
فرهنگ معین
(س) [معر.] (اِ.) شلوار.
فرهنگ عمید
شلوار، زیرجامه،
حل جدول
نوعی گربه وحشی آفریقایی
مترادف و متضاد زبان فارسی
پیژاما، تنبان، شلوار
گویش مازندرانی
جوی بالایی زمین و محل تقسیم آب، آبشخور دام، کنار آب، روی...
فرهنگ فارسی هوشیار
زیر جامه، شلوار
معادل ابجد
297