معنی سروال
لغت نامه دهخدا
سروال. [س ِرْ] (معرب، اِ) ازار. ج، سراویل. (منتهی الارب). شلوار. زیرجامه. (غیاث). پای جامه. (آنندراج).
شروال
شروال. [ش ِرْ] (معرب، اِ) سروال و ازار. (ناظم الاطباء). لغتی است در سروال. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). شلوار. صورتی از شلوار. رجوع به سروال و شلوار شود.
متسرول
متسرول. [م ُ ت َ س َ وِ] (ع ص) ازار پوشنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سروال پوشنده و سروال پوشیده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تسرول شود.
تسرول
تسرول. [ت َ س َرْ وُ] (ع مص) شلوار پوشیدن. (زوزنی). ازار پوشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سراویل پوشیدن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). سروال پوشیدن. (از المنجد). و رجوع به سروال و شلوار و سراویل شود.
فرهنگ معین
(س) [معر.] (اِ.) شلوار.
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
زیر جامه، شلوار
مترادف و متضاد زبان فارسی
گویش مازندرانی
جوی بالایی زمین و محل تقسیم آب، آبشخور دام، کنار آب، روی...
معادل ابجد
297