معنی سرگرمی

لغت نامه دهخدا

سرگرمی

سرگرمی. [س َ گ َ] (حامص مرکب) اشتغال: مایه ٔ سرگرمی. اسباب سرگرمی.

فرهنگ معین

سرگرمی

(~. گَ) (اِ.) آن چه موجب مشغولیت و تفریح باشد.

فرهنگ عمید

سرگرمی

اشتغال، توجه،
کاری که شخص را مشغول سازد،
(اسم) آنچه سبب وقت‌گذرانی و تفریح باشد از انواع بازی، ورزش، سینما، و تئاتر،

حل جدول

سرگرمی

تفریحی

مترادف و متضاد زبان فارسی

سرگرمی

اشتغال، تفریح، تفنن، مشغله، مشغولیت

فارسی به انگلیسی

سرگرمی‌

Amusement, Avocation, Delectation, Entertainment, Game, Hobby, Occupation, Pastime, Pursuit, Recreation

فارسی به ترکی

سرگرمی‬

eğlence, hobi

فارسی به عربی

سرگرمی

استجمام، انحراف، ترفیه، تسلیه، ریاضه، لعبه، مرح، هوایه

فرهنگ فارسی هوشیار

سرگرمی

‎ سر گرم بودن، آنچه موجب مشغولیت و تفریح باشد از قبیل انواع بازی قصه گویی شعبده بازی و غیره.

فارسی به ایتالیایی

سرگرمی

divertimento

passatempo

svago

ricreazione

hobby

فارسی به آلمانی

سرگرمی

Beherzt, Hobby (n), Liebhaber (m), Liebhaberei (f), Spiel (n), Steckenpferd (m), Wild (n), Wildbret (n), Unterhaltung

معادل ابجد

سرگرمی

530

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری