معنی سزاواری
لغت نامه دهخدا
سزاواری. [س ِ / س َ] (حامص مرکب) شایستگی و لیاقت و قابلیت. (ناظم الاطباء). قابلیت. اهلیت. صلاحیت. لیاقت:
مگر با سزاواری و خرمی
کجا روم را زو نیاید کمی.
فردوسی.
این عروس خاطر بنده که صد گنج گهر
از سزاواری بر او پیرایه و زیور سزد.
سوزنی.
|| فضیلت و بزرگواری. (ناظم الاطباء).
حل جدول
صلاحیت
مترادف و متضاد زبان فارسی
استحقاق، اهلیت، شایستگی، صلاحیت، قابلیت، لیاقت،
(متضاد) ناشایستگی
فارسی به انگلیسی
Desert, Fitness, Priority, Propriety, Rightfulness, Title
فارسی به عربی
استحقاق، صحراء، مسوولیه
فارسی به ایتالیایی
merito
معادل ابجد
285