معنی سعادتمند

لغت نامه دهخدا

سعادتمند

سعادتمند. [س َ دَ م َ] (ص مرکب) خوشبخت. سبک بخت. اقبالمند:
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست تر دارند
جوانان سعادتمند پند پیر دانا را.
حافظ.
وبس متکلم و از اهل جدل و مباحثه بوده و نیک بخت و سعادتمند. (تاریخ قم ص 233). فرزند سعادتمندش از منزل نرمکین کوچ فرمود. (حبیب السیر).

فرهنگ معین

سعادتمند

(سَ دَ مَ) [ع - فا.] (ص مر.) نیکبخت، خوشبخت.

فرهنگ عمید

سعادتمند

نیک‌بخت، خوشبخت، بختیار،

حل جدول

سعادتمند

سعید، نیکبخت، خوشبخت

کامران

نیک بخت

روزبه

مترادف و متضاد زبان فارسی

سعادتمند

بختیار، خوشبخت، سعید، کامکار، کامیاب، نیکبخت،
(متضاد) بی‌اقبال، بی‌طالع، شوربخت،
(متضاد) شقی، شقاوتمند

فارسی به انگلیسی

سعادتمند

Auspicious, Beatific, Blissful

فارسی به ترکی

فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

سعادتمند

خوشبخت و اقبالمند

فارسی به آلمانی

واژه پیشنهادی

سعادتمند

بخت آور

معادل ابجد

سعادتمند

629

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری