معنی سمن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
یاسمن، یاسمین، شبدر
نام های ایرانی
دخترانه، یاسمن، رازقی، یاسمن
عربی به فارسی
فربه کردن , چاق کردن , پرواری کردن , حاصل خیزکردن , کود دادن
کف , حباب , چربی بالن وسایرپستانداران دریایی , چاق شدن , چربی اوردن , هایهای گریستن , باصدا گریستن , الچروبه , بلدرچین , وشم , بدبده , شانه خالی کردن , از میدان دررفتن , ترسیدن , مردن , پژمرده شدن , لرزیدن , بی اثر بودن , دلمه شدن
گویش مازندرانی
اسب زرد، سیمان
فرهنگ فارسی هوشیار
فربهی، چاقی
فرهنگ پهلوی
نام گلی است، یاسمین
واژه پیشنهادی
نام اختصاری سازمان های مردم نهاد
معادل ابجد
150