معنی سنجش

لغت نامه دهخدا

سنجش

سنجش. [س َ ج ِ] (اِمص) سختن. آزمودن. قیاس کردن. قیاس. مقایسه. آزمودن. رجوع به سنجیدن شود. || موازنه. وزن. توازن.

فرهنگ معین

سنجش

(سَ جِ) (اِمص.) عمل سنجیدن.

فرهنگ عمید

سنجش

مقایسه،
اندازه‌گیری،

حل جدول

سنجش

قیاس

مترادف و متضاد زبان فارسی

سنجش

اندازه‌گیری، پیمایش، تخمین، توزین، سنجیدن، قیاس، مقابله، مقایسه، ارزیابی

فارسی به انگلیسی

سنجش‌

Assay, Evaluation, Examination, Measure, Measurement, Mensuration, Test, Trial

فارسی به عربی

سنجش

تامل، تجربه، تشاور، مقارنه، مقیاس

فرهنگ فارسی هوشیار

سنجش

آزمودن و قیاس کردن، مقایسه، وزن

فارسی به ایتالیایی

سنجش

paragone

معادل ابجد

سنجش

413

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری