معنی سوج
لغت نامه دهخدا
سوج.[] (اِ) به معنی سوز که از سوختن باشد. (برهان).
فرهنگ معین
(اِ.) سوز.
فرهنگ عمید
سوز
حل جدول
سوز
گویش مازندرانی
فرهنگ فارسی هوشیار
نرم رفتن (اسم) حرارت سوزش تاب، سوزشی که از درد جسمی یا روحی حاصل آید التهاب. یا سوز و گداز. شور و اشتیاق بسیار که غم افزا و گدازنده باشد، یکی از گوشه های همایون، داغ کی، اضطراب آشفتگی خاطر، کینه رشک، عشق محبت، اشعاری که در رثای کسی گویند مرثیه، (اسم) در ترکیبات به معنی سوزنده آید جهان سوز خانمانسوز عالم سوز.
معادل ابجد
69