معنی سوژه

لغت نامه دهخدا

سوژه

سوژه. [ژَ / ژِ] (اِ) خشتک پیراهن و جامه و آنرا بغلک نیز گویند. (برهان). خشتک جامه و سوجه. (فرهنگ رشیدی). خشتک پیراهن. (آنندراج). خشتچه: سوژه ٔ پیرهن و جبه. (فرهنگ اسدی). || آن پارچه که از سر تریز ببرند، تا خشتک بر آن دوزند. (برهان) (فرهنگ رشیدی). || نوعی از رستنی باشد مانند اسفناج و آنرا در آشها کنند و به عربی قثاء بری خوانند و اهل خراسان برغست گویند. (برهان). رجوع به سوزه شود.

سوژه. [ژِ] (فرانسوی، اِ) آنچه که درباره ٔ آن بحث یا آزمایش کنند. موضوع. (فرهنگ فارسی معین).

فرهنگ معین

سوژه

(ژِ) [فر.] (اِ.) موضوع، آن چه که درباره آن بحث یا آزمایش کنند.

فرهنگ عمید

سوژه

موضوع، مضمون،

حل جدول

سوژه

مضمون

مترادف و متضاد زبان فارسی

سوژه

مطلب، موضوع، مضمون، مفاد، فاعل

فرهنگ فارسی هوشیار

سوژه

مضمون، بحث، بررسی و آزمایش خشتک جامه و پیراهن

معادل ابجد

سوژه

1071

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری