معنی سیب

لغت نامه دهخدا

سیب

سیب. (اِ) پهلوی «سپ »، اورامانی «سوو»، گیلکی «سب »، طبری «سه »، مازندرانی کنونی «سیف و سف »، خوانساری «سو». (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). میوه ای است معروف و آنرا به عربی تفاح خوانند. (برهان) (از آنندراج). تفاح. (منتهی الارب):
نه غلیواژ ترا صید تذرو آرد و کبک
نه سپیدار ترا بار بهی آرد و سیب.
ناصرخسرو.
سیب صفاهان الف فزود در اول
تا خورم آسیب جانگزای صفاهان.
خاقانی.
میوه های لطیف طبعفریب
از ری انگور و از سپاهان سیب.
نظامی.
اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی
برآورند غلامان او درخت از بیخ.
سعدی.
سیب و زردآلو و آلوچه و آلوبالو
باز انجیر وزیری و خیار خوشخوار.
بسحاق اطعمه.
- سیب آزایش، نوعی از سیب است که در اصفهان بهتر باشد. (غیاث اللغات) (از آنندراج): و میوه های تازه و شیرین و رسیده مثل سیب های گوناگون چون سیب آزایش آبدار چون سیب بی آسیب زنخدان لعبتان چگل. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 108).
سیب آزایش ذقن داری
چه غم از ضعف حال من داری.
خان خالص (از آنندراج).
غبغب ساقی بدست آریم در مستی ندیم
ضعف دل را چاره ای از سیب آزایش کنیم.
میرزا زکی ندیم (از آنندراج).
خال چون بوسه گره گشته بگرد دهنت
سیب آزایش بهتر ز دلیل ذقنت.
میرنجات (از آنندراج).
- سیب آفتابی، کنایه از سیب داغدارو پژمرده.
- سیب بخور، نوعی از سیب بسیار خوشبو که پوست آنرا مانند عود بخور کنند. (از آنندراج) (غیاث):
ز آتش تب بر رخ آن رشک حور
سیب زنخ سوخت چو سیب بخور.
میرزا طاهر وحید (از آنندراج).
- سیب پیاده،قسمی سیب که هم پوست و هم گوشت و میوه آن سرخ است.
- سیب ترشک، قسمی سیب که طعم ترش دارد. (یادداشت بخط مؤلف).
- سیب جنگلی،درخت سیب جنگلی که از نیاکان سیب باغی میباشد آنرا در رودسر، سیب، هسیب و هسی و در طوالش سف و در ارسباران و آستارا آلما خوانند. (از جنگل شناسی ساعی ج 2 ص 237).
- سیب دست افشار، از عالم ترنج دست افشار. (آنندراج).
- سیب دلیلی، سیب مخصوص یزد. (آنندراج):
بیوسف راهبر گردیده آن چاه زنخدانم
دلالت کرد این سیب دلیلی تا بکنعانم.
محسن تأثیر (از آنندراج).
- سیب مُسکان، سیب مخصوص طوس. (آنندراج):
بشاخ سیب پیدا سیب مسکان
چو بر زلف بتان سیب زنخدان.
نجیب خالص (از آنندراج).
- امثال:
سیب تا فرودآمدن هزار چرخ میخورد، یعنی تا چشم بهم زنی چرخ هزار چرخ زند و عجب چیزها روی کار آورد. (آنندراج).
سیبی و سجودی، به معنی تحفه ٔ محقر و نیاز بسیار. (آنندراج):
درطریقت چونکه سیبی و سجودی گفته اند
پیش هر سیب زنخدانی سجودی میکنم.
سالک قزوینی (از آنندراج).
سیبی و سجودی دان دل بر کف تسلیم.
در عالم درویشی از کفر همین دارم.
ابراهیم ادهم (از آنندراج).
|| (ص) سرگشته. مدهوش. (برهان). || (اِ) سرگشتگی. (برهان). رجوع به سیب و تیب شود.

سیب. (اِخ) طایفه ای از طوایف ناحیه ٔ سراوان کرمان. (جغرافیای سیاسی کرمان ص 97).

سیب. [س َ] (ع اِ) دهش. (منتهی الارب) (آنندراج). دهش. عطا. بخشش. (ناظم الاطباء). ج، سیوب. || یال اسب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || مجداف کشتی. (منتهی الارب) (آنندراج).مجداف و پاروی کشتی. (ناظم الاطباء). || موی دم اسب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).

سیب. [س َ] (ع مص) رفتن آب. (از منتهی الارب) (آنندراج). روان گردیدن آب. (ناظم الاطباء). || شتاب رفتن آب و مار و جزآن. (منتهی الارب) (آنندراج). || بر سر خود رفتن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء).

فرهنگ معین

سیب

[په.] (اِ.) درختی است از تیره گل سرخیان، برگ هایش بیضوی با دندانه های فاصله دار، میوه اش خوشبو و خوش طعم و بر چند قسم است. همه اقسام آن خوشبو، لطیف و مغذی است.، مثل ~ که از وسط نصف کرده باشند کنایه از: عیناً شبیه کسی.

(س) (ص.) سرگشته، گیج.

فرهنگ عمید

سیب

میوه‌ای تقریباً گرد با پوست زرد، قرمز یا سبز، گوشت سفید، خوشبو و خوش‌طعم که چند نوع است،
درختی از تیرۀ گل‌سرخیان، دارای برگ‌های بیضی و دندانه‌دار که شکوفه‌های سفید و صورتی دارد،

حل جدول

سیب

سوغات دماوند

از هفت سین ها

سف

میوه بهشتی

میوه کاشف جاذبه

تفاح

مترادف و متضاد زبان فارسی

سیب

آلمه، تفاح، سیو، حیران، سرگشته، مبهوت

فارسی به انگلیسی

سیب‌

Apple, Pippin

فارسی به ترکی

فارسی به عربی

سیب

تفاح

تعبیر خواب

سیب

ون سیب به خواب سبز و سرخ بود، منفعت از پادشاه بود و چون سفید بود، منفعت از بازرگان بود و چون زرد بود و به طعم ترش بود، دلیل رنج و بیماری بود. اگر بیند که سیب سفید را به دو نیم کرد، دلیل بود که با کسی که شرکت دارد از او جدا شود. اگر بیند سیب سرخ از درخت ببرید و بخورد او را دختری آید. - محمد بن سیرین

دیدن سیب در خواب بر هشت وجه بود. اول: فرزند. دوم: منفعت. سوم: بیماری. چهارم: کنیزک. پنجم: مال و خواسته ششم: فرمانروائی. هفتم: همت بیننده. هشتم: خیر غایب و حاضر. - امام جعفر صادق علیه السلام

سیب در خواب همت بیننده خواب بود در شغل و صنعت. اگر پادشاه، سیب به خواب بیند، تاویلش مملکت او بود. اگر بازرگان بیند، تجارت او بود، اگر بزرگ بود، حراست او بود و هم بر این قیاس. اگر بیند که سیب داشت و از او بخورد، دلیل است که به قدر آن که خورده بود او را همت بود، در آن شغل که بود. - حضرت دانیال

سیب درخواب خبر بود، از غایبی یا از کسی دور. اگر در خواب سیب ترش خورد، دلیل که خبر ناخوش شنود. اگر شیرین بیند، خبر خوش شنود. - اب‍راه‍ی‍م‌ ب‍ن‌ ع‍ب‍دال‍ل‍ه‌ ک‍رم‍ان‍ی

خواص گیاهان دارویی

سیب

د رصب جدید سیب را برا ی اشخاص مبتلا به درد مفاصل، تب خال، چاقی، اوراض ریوی و کبدی تجویز می کنند. خوردن سیب در صبح ناشتا مصفی خون است. اگر در موقع خواب با پوست آن را خوب بجوند در یبوست های سمج موثر است. جویدن آن در رفع بوی بد دهان ودر گریپ موثر است. از یبن یرنده تب، ضد اسهال، از بین برنده ورم روده است. کلیه خواص گفته شده بیشتر در پوست سیب نهفته است. و به مقدار زیاد خوردن آن درد عصب در پی دارد. سیب ضعف معده را درمان می کند. مانع استفراغ است. زیاد خوردنش مضر سینه و باعث سینه پهلو است. ومصحلش دارچین است. هضم وجذبش آسان است. عطش را فرو نشاند. و پخته آن برای سرما خوردگی توصیه می شود.

گویش مازندرانی

سیب

استخوان لگن خاصره

فرهنگ فارسی هوشیار

سیب

میوه ایست معروف

فرهنگ فارسی آزاد

سیب

سَیْب، باران- بخشش- مال (جمع: سُیُوب)

فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

سیب

Apfel (m), Apfel, Eintauchen, Senkung (f), Tauchen

معادل ابجد

سیب

72

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری